رژیم صدام برای عراقیهای بومی که با ایرانیها همکاری میکردند،
مجازاتهای سختی وضع کرد. اگر یک عراقی متهم به همکاری با ایرانیان
ميشد، خود و خانوادهاش در خطر اعدام و نابودی بود.
گاه ميشد گروههای عراقی را مدتها آموزش ميدادیم؛ اما هنگامی که
آنان را پای کار ميبردیم، تسبیحی در میآوردند! استخاره ميکردند و بعد
ميگفتند: امروز روز خوبی نیست. امروز نميرویم. سه روز دیگر ميرویم. هر
چه ميگفتیم کار خیره و تأخیر جایز نیست، از جایشان تکان نميخوردند!
برای مسائل امنیتی، سعی ميکردیم شناختی از فرد یا افرادی که به ما
معرفی میشدند، از طریق دوستان و آشنایانشان پیدا کنیم و پس از اطمینان ازوفاداریشان، آنها را به کار میگرفتیم. برای همه پروندهی پرسنلی تشکیل
میشد؛ عکس آنها حتماً در پرونده بایگانی ميشد. علی هاشمی نظارت کامل بر روی این پروندهها داشت. پروندهها هم کاملاً محرمانه بود و امکاندسترسی
به آنها فقط در انحصار چند نفر، از جمله علی هاشمی و حمید رمضانی و... بود.
این عده، هر ماه از ما حقوق، حق مأموریت و در مواردی پاداش ميگرفتند.
این بومیها در پوشش ماهیگیر به مأموریتهای شناسایی ميرفتند. تجهیزات را هم ما برایشان فراهم میکردیم. تا زمانی که در هور کار شناسایی انجام دادیم،از نیروهای بومی خیانت یا جاسوسی دیده نشد و این از الطاف الهی بود.
٭٭٭
یک سری از سربازان عراقی از ارتش عراق فرار کردند و از طریق هور وارد
ایران شدند. این سربازان از این جهت که مسیر گذرگاهها را خوب ميدانستند
و در عراق آشنا داشتند، ميتوانستند مشکل اسکان نیروهای ما را در عراق حل کنند. حاجی طرحی ریخت تا به آنها پناهندگی بدهیم. در ابتدا ميترسیدند و