نمیتوانستند باور کنند. رفتار ما با آنچه فرماندهان بعثی برایشان گفته بودند بسیارمتفاوت بود. میخواستند مطمئن شوند اگر به ایران پناهنده شوند و خواستههای ما را عملی کنند، آیا خود وخانوادههایشان در امان هستند یا نه؟
حاجی با آنها خیلی صحبت کرد و ضمانتهایی هم داد. بعد از آن موج
عظیمی از ساکنان عراقی هور و سربازان عراقی و خانوادههایشان به ایران پناهنده شدند و به ما در مسیر پیشرفت اهدافمان کمک کردند.حاجی برای آنها در استان خوزستان اردوگاهی ایجاد کرد تا زندگی کنند و در هور هم صیادی
ميکردند. در مقابل قرار شد آنها امنیت هور را برای ما تأمین کنند. در واقع
قصد حاجی این بود که هور از نیروهای خودمان پر شود تا کار شناسایی
راحتتر انجام شود. در عین حال وقتی عراق با موج عظیم خروج مردمش و
پناهنده شدن آنان به ایران روبهرو شد، بقیهی هورنشینهای منطقه را تخلیه کرد که این اقدام نیز برای ما امتیاز محسوب میشد.
در ابتدا وارد کردن این نیروها در جمع نیروهای خودی کار سختی بود.
بچهها در ظاهر مخالفتی نميکردند اما در ناخودآگاهشان ناراحت و ناراضی
بودند. حاج علی در جلسات مشترک حس اعتماد را در درون نیروها ایجاد کرد.
بعد از مدتی خلقیات و عادات عراقیها هم تغییر کرد. همین همراهی با
نیروهای ایرانی سبب شد آنها حتی سبیل را که نماد حزب بعث بود نگذارند.
اهل نماز شدند و نسبت به اهل بیت(ع) ارادت پیدا کردند. بچهها وقتی این
تغییرات را در نیروهای عراقی میدیدند به ذکاوت و کاردانی حاجی آفرین
میگفتند. فراموش نميکنم حاجی حتی در مسائل خانوادگی هم به آنها کمک
ميکرد، بعد همین نیروها با شجاعت و ایثار در شناساییها شرکت ميکردند و
حماسه خلق ميکردند.
🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃🌸