و از آن نباید غافل شویم، چه تضمینی می‌دهی که چند سال دیگر، من همین آدم باشم». چون سنش کم بود، حتماً باید از پدرش رضایت‌نامه می‌برد تا اجازه اعزامش به سوریه را بدهند. یک روز خودش رضایت‌نامه نوشته از پدرش خواست که آن را امضا کند. اما آن کسی که سرتیم عملیاتی دوستانش برای اعزام به سوریه بود، نامه را قبول نکرد و با پدرش تماس گرفته بود، چون فکر می‌کردند خودش نامه را امضا کرده است. اما پدرش گفت: "خودم رضایت‌نامه را امضا کرده‌ام، چون مصطفی راه خودش را پیدا کرده است، عاشق شده و نمی‌توانم جلوی هدفش را بگیرم. رضایت دارم که او به سوریه برود". مصطفی در سه مرحله از عملیات شرکت کرد و مرحله آخر فرمانده‌اش اجازه نداد که جلو برود؛ ولی مصطفی خود را به جلو رسانده در ستون اول قرار داد و به‌همراه سه نفر از دوستانش به شهادت رسید. هر چهار نفری که با هم شهید شدند، پیش از سفر هم با هم دوست بودند @shahidmostafamousavi