من‌ هیچی نیستم۰۰۰ داستان دنباله دار من و مسجد محل قسمت شصست و نهم ۰۰۰ بابا ؟ حسن جان ؟ اومدم حموم دومادی جات خالیه ، فهمیدم که زیر بارون حسابی خِیس شده ُ و داره وضعش رو زیر بارون تعریف می کنه ، گفتم یاسر جان حتما" ساقدوش ُ و سُلدوشتم دو تا حوری عراقیه ، می خای واست حوله خشک و لباس بفرستم ، گفت آره دو تا حوری سبیل کُلفت عراقی ، همه زدیم زیر خنده ، گفتم یاسر جان ؟ حاجی میگه وضع بادمجون های جالیزمون زیر بارون چطوره ؟ از اینجا دیدیم که تراکتورا دارن جالیز رو شخم می زنن ، یاسر گفت آره داداش ، آب جالیزمون رو گرفته ، چند تا تراکتور آوردن تا آب ها رو جمع کنند ، جالبه ما فکر میکردیم موشای کور رفتن ُ و لونه هاشون رو دفعه پیش خراب کردیم ولی مثل اینکه بازم داشتن لونه می ساختن ، ایندفعه آب دوش حموم خدا خرابشه کرد ، گفتم یاسر جان مطمئنی ؟ گفت دارم با چشم مصنوعیم می بینم ، عینکم رو هم زدم ، به آقا قلعه قوند گفتم : چه شانسی آوردیم ، نامردا دوباره داشتن تونل حفر می کردن ، ایندفعه هم تیرشوت به سنگ خورد ولی نمی دونم چرا اصرار دارن از زیر دریاچه تونل بزنن ، محمد گفت خوب این کار از نظر علمی امکان پذیره ولی امکانات زیادی لازمه داره تا حالا چند نمونه تُو دنیا داشتیم ، ولی تُو میدون جنگ خیلی کمه ، آقای قلعه قوند گقت : من شنیدم بچه های مقاومت لبنان ُ و فلسطین واسه آوردن غذا و سوخت ُ و مهمات از زیر پای اسرائیلی ها تونل می زنن ، اون هم تونل های طولانی ، محمد گقت : خوب با توجه به اینکه این دریاچه ماهی مصنوعیه و توسط صدام حسین زده شده هم کم عمقه هم وسعت کمی داره و مشخصه که با برنامه خاصی زده شده و با توجه به جنگ طلب بودن صدام حسین ، حتما" با برنامه ساخته شده ، ما باید حواسمون جمع باشه ، من گفتم ببین به نظر من یکی از مهمترین هدف ها اینه که شلمچه یه منطقه مسطح و بدون کوه و تپه و ماهوره و مشخصه که جای خوبی برای عملیات گردان تانگ ها و نفر بر ها و نیروی پیاده چون تُو دسترس تیر مستقیمه بدون نفر بر کارایی نداره ، پس باید نیروی پیاده سوار تانگ و نفر بر بشه تا بتونه عملیات انجام بده و چه چیزی می تونه تانگ و نفر بر ُ و زمین گیر کنه تا بشه اون رو نابود کرد ، حاج آقا قلعه قوند گفت خوب زمین ، محمد ادامه داد زمینی که گِل و شُل باشه و چه چیزی زمین رو گِل ُ و شُل می کنه ، گفتم آب زیاد ، پس مشخصه این دریاچه مصنوعی برای روز مبادا اینجا ساخته شده تا از آب اون برای گِل و باتلاق کردن منطقه استفاده بشه تا نیروی مقابل رو زمین گیر کنه ، آقای قلعه قوند گفت : نقشه اصلی صدام هم همینه ، وگرنه وسط صحرای خشک کِی میاد دریاچه پرورش ماهی ایجاد کنه ، گفتم خوب پس این تونل می تونه راهی باشه واسه زمانی که اطراف دریاچه رو آب بستن تا بتونن نیروی پیادشون رو به این ور دریاچه یعنی به خط ما نزدیک کنن اون هم از یه نقطه متروکه و بلا استفاده ، اونا هنوز متوجه نشدن که ما نقشه شون رو رَمز گشایی کردیم و معلومه که نتونستند از میثم هم اطلاعات بگیرن ، آقا قلعه قوند گفت موضوع رو باید هر چه سریع تر به حاجی کریمی اطلاع بدیم چون این تونل نباید کارش به پایان برسه لاآقل تا زمان عملیات ما نباید تموم بشه بعد اون اَگه ما خط بعثی ها رو تصرف کنیم می تونیم از این تونل برای اهداف خودمون استفاده کنیم ، محمد گفت : اما یه مشگل داریم و اون اینکه نمی شه این حرف ها رو پشت بیسیم زد ، تنها راهش اینکه پیک بفرستیم ، من گفتم ولی بچه های ما مسیر رو نمی شناسن و ممکنه گُم بشن ، آقا قلعه قوند گفت : چرا یه نفر هست که می شناسه و قبلا" یه بار این مسیر رو اومده ، گفتم خوب اره درسته مهدی بخشی این مسیر رو بلده ، ولی تنهایی ممکنه موفق نشه ، باید دو نفر باشن که اَگه به هر دلیلی واسه یکی مشگلی پیش اومد اون یکی بتونه اطلاعات رو برسونه ، محمد پرسید ، کِی ؟ گفتم اَگه حاج آقا اجازه بده من خودم حاضرم با مهدی بخشی برم ، یه هو حاجی رو انگار برق گرفته باشه از جاش پرید ُو گفت : تو ؟ نه نه ، تو نه ، تو رو من اینجا لازم دارم ، من قبضه پی ام پی رو به تو سپردم ، شب حمله پی ام پی قراره کار یه چله چله ُ و کاتیوشارو انجام بده هم باید شلیک کنه و اگر لازم شد موتور روشن جاش رو عوض کنه ، تو نباشی خیال من راحت نیست ، محمد که دو تا کار به دوششه و هدایت آتیش رو داره ، بیسیم چی هم هست ، بقیه هم با قبضه ثابت کار می کنن ، نباشی اعملا" فلج میشیم ، پیش خودم گفتم آقا قلعه قوند به من لطف داره وگرنه من خودم می دونم که انقدر کارایی ندارم ، خواستم بگم حاج آقا محمد از من بهتر می تونه این کارها رو انجام بده که یه هو محمد پرید وسط حرفم ُ و گفت : حسن ؟ آقا راست میگه تو نباشی ممکنه کار پی ام پی بخوابه ، راستش رو بخاید از خودم خجالت کشیدم که من یه اشتباهی کردم که اینها اینطور برداشت کردند ، من خودم می دونم که ناقابلم ُ و هیچی نیستم ۰۰۰ ادامه دارد ، حسن عبدی ا