✫⇠
#خاکریز_اسارت(۲۵۹)
✍نویسنده:آزاده قهرمان،رحمان سلطانی
💢قسمت دویست و پنجاه و نهم:فرار دانشجوئی (۱۰)
🍂حوالی ظهر منو بسمت «ردهه السجن» همون بیمارستانِ بعقوبه که از اون فرار کرده بودیم بردن. داخل اتوبوس نماز ظهر و عصرم رو خوندم. به بیمارستان که رسیدیم دو سرباز اومدن و جفت دستامو با دستبند به تخت بستن و یکیشون همون نجِم بود که از دستش فرار کرده بودیم و بخاطر فرار ما حسابی تنبیه شده بود. نجم حسابی از خجالت ما درومد.
🔸️با تموم وجود با کابل و هر چه دستش میومد می زد و یه نگهبان دیگه هم که تو بیمارستان با ما خوشرفتاری کرده بود و زورش میومد که ما قدرنشناسی کردیم به کمک نجم اومد و با بیرحمی تموم حتی بدتر از نجم و به قصد کشت میزد. روی تخت دراز کشیده بودم و دستام هم که به تخت قفل بود و هیچ عکسالعملی نمی تونستم انجام بدم. داشتم از هوش می رفتم که یه اسپری آوردن و داخل بینیم زدن. داشتم خفه میشدم و چند بار تکرار کرد. احساس کردم قصد داره منو بکشه و کارو تموم کنه، لذا با تموم وجود داد زدم که بقیه نگهبانها متوجه بشن و بریزن داخل و این ترفند من جواب داد.
🔸️شب که شد با همون حال نمازمو خوندم. فردای همون شب ما رو به ملحق اردوگاه ۱۸ منتقل کردن و اونجا هم حسابی بساط شکنجه بر پا بود. هاشم و مسعود رو هم آوردن. دیگه فیلم بازی کردن فایده نداشت فقط سعی میکردیم نقاط حساس بدنمون ضربه نخوره که لااقل زنده بمونیم. بعد از کلی شکنجه ما رو بردن به قلعه یعنی همونجایی که با بقیه بچه ها بودیم و از اونجا رفته بودیم بیمارستان.
🔅 حال و هوای داخل قلعه
🔸️اجازه بدید موقتاً ادامه داستان رو از حال و هوای داخل قلعه رو خودم براتون بگم. شب اولی که بچهها فرار کردن. هیچ خبری نبود و تا روشن شدنِ هوا خود عراقیها هم متوجه نشده بودن. ولی با روشن شدن هوا و با دیدنِ جای خالی بچه ها در بیمارستان، اردوگاه شده بود مثل صحنه عملیات و عراقیها با اضطراب و عجله دستهدسته میومدن و میرفتن. همین که خبر فرار سه نفر توی زندانِ قلعه پیچید سریع همه ما رو فرستادن داخل اتاقامون و درها رو قفل کردن...
☀️
#نسال_الله_منازل_الشهدا
دنبال رفیق شهید هستی بسم الله
مادر شهید سید مصطفی موسوی:
مصطفی گفت مادر من صدای
«هَل مِن ناصر یَنصُرنی» میشنوم .
زنده نگه داشتن یاد شهدا کمتر از شهادت
نیست
قراراست که یاد وخاطره شهدا را زنده نگهداریم. و مثل شهدا فکر کنیم و رفتار کنیم .
اگرمیخواهیم در وقت ظهور آقا اما زمان(عج) سرباز آقا باشم بایدسبک زندگیمان را شهدایی کنیم. انشالله.
📝 من سید مصطفی موسوی جوانترین شهیدمدافع حرم
تک پسرخانواده
دانشجوی رشته مکانیک
مقلدحضرت آقا
تولد ۷۴/۸/۱۸
شهادت ۹۴/۸/۲۱
شهادت سوریه
محل دفن بهشت زهرا ( س) تهران
قطعه 26 ردیف ۷۹ ش۱۶
{ شهید نشوی میمیری }
🙇♂رؤیای اصلیام این بودکه خلبان شوم و با هواپیمای پر ازمهمات به قلب تلآویو بزنم
شما به کانال من جوانترین🕊شهید
مدافع حرم دعوتید منتظر حضور سبرتان هستم.
واتساپ
جوانترین شهید مدافع حرم سیدمصطفی موسوی. سیدخندان
https://chat.whatsapp.com/JmkllS4CObg9gbtou16qVo
کانال ایتا
@shahidmostafamousavi
ایتا کانال استیکر شهدا
@shahidaghseyedmostafamousavi
گروه ایتا
https://eitaa.com/joinchat/2436431883C549b63c545
سروش
https://splus.ir/joingroup/HOKBJShtu8yPz4QRleG0U9mk
splus.ir/900404shahidmostafamousavi
روبیکا
https://rubika.ir/joing/DBAHAGAG0BZAYBPVVJUXCKDXLZRDUNWV
┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈
💠 لطف کنید کانالها را بدوستان خود معرفی کنید با سپاس
#کانال_سید_مصطفی_موسوی
#جوانترین_شهیدمدافع_حرم
#گروه_ایتا_
╰━━🌷🕊🌼🕊🌷━━╯