تماعی در باره ارزیابی خود در این زمینه هم گفت: به نظر من احتمال دوم قویتر است و هیچ چیز امنیتی به معنای اینکه یک توطئه دقیقا طراحی شده بوده باشد، وجود ندارد. نه اینکه کسانی اصلا در کار نبودند، چون در اینگونه اتفاقات همیشه یک عده هستند که سوار ماجرا میشوند و کارهایی میکنند. البته برای من مهم نبود که یک عده آمدند و آتش زدند، برای من سکوت ناظران مهم بود و آنچه باید به آن بپردازیم این است که چرا دیگران در برابر این اتفاق سکوت کردند و هیچ مقاومتی در برابرش انجام ندادند. اینجا نکته اساسی است که دستگاهای امنیتی و اطلاعاتی و تحلیلی کشور باید به آن بپردازند. اینها هم مسائلی است که میشد در نظرسنجیها به آنها پی برد.
عبدی ادامه داد: بنیاد اصلی آن هم بیاعتمادی و نداشتن امید به آینده است. اتفاق بدی هم که افتاده، کم شدن امید اجتماعی و امید فردی است. هر دو نوع امید اهمیت دارد و به نظر من در حال حاضر امید به آینده هم در سطح فردی و هم در سطح اجتماعی پایین آمده است. در کنار آن کاهش اعتماد هم رخ داده است. وقتی قضیه فساد به این شکل اعلام میشود، شاید همه در خود فکر کنند، مردم میگویند: "به به چه مبارزهای با فساد میشود". اما مردم اصلا اینگونه فکر نمیکنند. تازه میگویند: "فقط انقدر از فساد را کشف کردند، بقیه فسادها را نمیخواهند رو کنند". لذا در محیطی که اعتماد وجود ندارد، اگر بهترین اقدامات هم رخ دهد، باز ممکن است در ذهن عامه تعابیری متفاوتی از آنچه که در بطن موضوع وجود دارد، شکل بگیرد.
وی در مورد رویکرد جامعهشناسی این اتفاقات گفت: جامعه ایران در شرایط کنونی با دو حاشیه مواجه است. اولی حاشیه سیاسی- فرهنگی است که بخش عمده خود را در سبک زندگی، ارزشهای فردی و مشارکت در حوزههای مختلف نشان میدهد. از آنجا که تعداد قابل توجهی از افراد به ویژه در سالها 84 تا 92 به این نتیجه رسیدند که حذف شدند و به حاشیه رانده شدهاند، وقتی به مرور قدرتمند شدند و سال 88 فرصتی گیر آوردند، به یک شکلی خودرا نشان دادند. برای من بیش از آنکه در مساله 88، موضوع انتخابات مهم باشد، همین وجهاش مهم بود.
این پژوهشگر اضافه کرد: در سال 96 هم افرادی خود را نشان دادند که چیزی برای از دست دادن نداشتند، یعنی سطوح مشارکت کننده در این اعتراضات غالبا افراد بیکار و کسانی بودند که راهی برای زندگی کردن نداشتند و چشماندازی برایشان وجود نداشت. در سال 98 هم این دو گروه بهم رسیدهاند. شاید مشارکتشان هم سنگ نباشد، اما به هم رسیدند. اما اتفاقاتی که در سال 98 رخ داد، این است که مساله حاشیه ضعیف و فقیر خیلی کلیدیتر شده است.
عبدی با اشاره به برخی آمارهای جمعیتی که معتقد است به آنها توجهی نشده است، تصریح میکند: رشد جمعیتی تهران در سالهای اخیر بسیار کم بوده و سالانه کمتر از 100 هزار نفر به جمعیت مناطق 22 گانه تهران اضافه میشود. اما شهرهای اطراف تهران که در این اتفاقات هم بدترین مناطق به لحاظ آشوب بودند، طی ده سال 85 تا 95 رشد جمعیتی حدود 25 تا 200 درصد داشتهاند. در حالیکه رشد جمعیتی شهر تهران 8 تا 10 درصد بوده است که این جمعیت زاد و ولد ساکنان تهران است و مهاجرتی به این شهر نشده است. بنابراین شهری که حدود 200 درصد رشد جمعیت داشته یعنی بنیانهای اجتماعی آن ثباتی ندارد. این وضعیت به لحاظ فرهنگی و اجتماعی است.
وی در مورد وضعیت اقتصادی کشور بخصوص مناطق حاشیهای شهرهای بزرگ گفت: این اتفاق در شرایط بسیار بدی رخ داد که کشور رشد اقتصادی جدی نداشت. کل رشد اقتصادی از سال 90 تاکنون 7 درصد است که به زور به میانگین سالانه یک درصد میرسد. اگر برحسب سرانه هم حساب کنیم، 3 درصد هم منفی است. این رشد اقتصادی خود را در همه جا نه فقط در جیب من بلکه در جیب شهرداری هم نشان میدهد. لذا زیرساختهای این رشد 200 درصدی جمعیت از کجا هستند؟ بسیاری از این شهرهایی که در حاشیه شهرهای بزرگ درست شدند، هیچ زیرساختی برای جمعیت خود نداشتند.
"مثلا شهر صدرای شیراز که اتفاقات اخیر در آن بسیار گسترده است، تا چند سال پیش یک بیابان بود و طی مدت اندکی به شهری با 200 هزار جمعیت تبدیل شد و ساکنان آن عموما مهاجر و عشایر هستند. لذا بخش عمده برنامههای شیراز مربوط به شورش این بخشها است که بقیه هم با آنها همراهی کردند".
این فعال سیاسی در مورد آمار بیکاری و درآمد هم گفت: همه در چند سال اخیر شنیدیم که بیکاری زیاد نشده است. اما همان مرکز آماری که میگوید نرخ بیکاری زیاد نشده و کم شده است، یک آمار دیگری هم دارد که کسی به آن توجه نمیکند و آن "نرخ فعالیت" است. در واقع نرخ بیکاری در کنار نرخ فعالیت مساله اصلی است. در سال 84 نرخ فعالیت 41 درصد بوده و این نرخ در سال 90 به 36 درصد رسیده است. یعنی پایین آمده است.
عبدی در ابتدا به آمار شاغلان اشاره کرد و گفت: تعداد شاغلان از سال 85 تا 90 حدود 100 هزار نفر کم شده است.