🍂
یکروز عادی
در آماده شدن برای عملیات
آموزش آبی - خاکی بچههای جبهه و جنگ
❀❀❀❀
🔸
یادش بخیر
روزهای عاشقی
همان روزهایی که بیهوا پیک شنگول گردان سروکلهاش پیدا میشد و دستور فرماندهی را میرساند و میگفت: "همه بهخط شییییید که گاوتون زائید، اونم دو قلو"😄😍
همه باید آماده رفتن به پلاژ و دریاچه آموزشی میشدیم. محلی که همیشه یادآور یک ماه تمرین آبی-خاکی و های و هوار بلمسواری و شنا و زدن به باتلاق و.. در هوای سرد زمستان بود و دست آخر یک عملیات بزرگ... و دست آخرتر، قبولی بعضی از یاران و ماندن بعضی جامانده از شهادت.
.... و فرصتی شد تا بعد از آن حماسه بزرگ، دیداری با محل آموزش تازه کنیم...
تنها و بیکس... بی هیاهوی بچهها.... آرام و سرد...گویی آنجا هم روح تهی کرده و خاموش در فراق بچههای جنگ، روزگار میگذراند.
❀❀❀❀
دلت چه شدکه از آن شور واشتیاق افتاد؟
چه شدکه بین توومن چنین اتفاقافتاد؟
دو رودخانهعشق من و تو، شط شده بود
ولی دریغ که راهش به باتلاق افتاد !
خزان بلطف تو چشم و چراغ تقویم است
که دیدن تو در این فصل اتفاق افتاد
چهزندگانی سختیاست زیستن بیعشق
ببین پس ازتو که تکلیف منچه شاقافتاد!
به باور دل ناباورم نمی گنجد
هنوز هم که مرا با تو این فراق افتاد
@shahidmostafamousavi
┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═