🔻!! 🌷همیشه لباس کهنه می‌پوشید.... سرآخر اسمش پای لیست دانش‌آموزان کم بضاعت رفت. مدیر مدرسه دایی‌اش بود. همان روز عصبانی به خانه خواهرش رفت‌.... 🌷مادر عباس بابایی، برادرش را پای کمد برد و ردیف لباس‌ها و کفش‌های نو را نشانش داد....و. گفت: عباس می‌گوید دلش را ندارد پیش دوستان نیازمندش این‌ها را بپوشد. 🌹خاطره ای به یاد 🌹تقدیم به شهداومومنین وشهیدبابایی وبه نیت ظهورحضرت بقیت الله الاعظم صلوات الله وسلامه علیه به عدد علمه هزاران هزارسلام ودرودوصلوات .