فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💌خاطرات برادر رزمنده از شهید: روز ١٣رجب بود عملیاته سنگینی انجام شده بود کلی شهید و مجروح داده بودیم به قدری حال بچه ها خراب بود که حوصله ی هیچ چیزو نداشتیم یهو یکی از بچه ها گفت بریم بیمارستان (الحاضر) مجروحا رو ببینیم شاید بچه ها اونجا باشن یکم حالمون عوض شه🥰 رفتیم بیمارستان دیدم اونجا به قدری مجروح و زخمی زیاده که ما هم بسم الله گفتیم شروع کردیم کمک کردن😢 بعد از چند ساعت که مجروح را رو سر و سامان دادیم تازه نشستیم و شروع به استراحت کردیم 🥲 اولین بار بود حاجی و دیدم تعریف شوخ بودنشو زیاد شنیده بودم ولی اولین بار بود از نزدیک دیدمش ☺️ اون شب دکتر حال خوبی نداشت معلوم بود تو فکر اینه که چرا جا مانده و شهید نشده باشون احوال پرسی کردم و گفتم حاجی ما شنیدیم شما شوخ طبع هستینو اومدیم با بچه ها شب میلاد امام علی یکم حالمون خوب بشه شما هم مثل اینکه حال خوشی ندارین🙃 که یهو حاجی بلند شد رفت تو داروخانه بعد از یه مدت دیدیم با لباس روحانیت اومد بیرون دقیقا شبیه به خودش که یه چشمش اشک بود و یه چشمش خنده ما هم همون حالو پیدا کردیم🥺 اون روز شاد شدیم با کارای حاجی اما ته دلمون غصه ی چرا جامانده ایم مونده بود ما هنوز هم جا مانده ایم اما اون حاجی اون دکتر اون پرستار غصه ی دلش واقعی بود و تو روز میلاد امیرالمومنین شهادتشو تو شب شهادت امیرالمومنین عیدی گرفت.😍 🌺