به نام خدا درود برشما خاطرات و زندگی نامه شهید حسین امینی امشی با ما همراه باشید🙏 🍀 روایت دوم🍀 یکی از همسایه ها دختر نازنینش همزمان با حسین به دنیا آمد. طفلک مدام گریه می کرد. خواب و آرامش را از حسین گرفته بود. وقتی حسین مشغول نوشیدن شیر می شد، با گریه این بچه گریه می کرد وقتی گریه او قطع می شد شروع به خوردن شیر می کرد. مدتها سر این موضوع ناراحت بودم تا این که به مادرش گفتم بچه را بیار منزل ما شاید آروم بگیرد. یک روز آمدند دختر بچه زل زد به حسین مدام نگاه می کرد.آن روز در آغوش مادرش حسابی شیر خورد. گفتم حالا که این طفلک به این طریق شیر می خورد، هر روز بیا پیش ما خانه خودت است تعارف نکن. اما فقط زمانی که منزل ما بودند از مادرش شیر می خورد و آرام می گرفت مابقی وقت ها مکافات داشتیم. کم کم بچه ها بزرگ شدند، سینه خیز رفتند، راه رفتند هم بازی هم شدند. حسین به چشم خواهر نگاهش می کرد و احدی جرات نداشت بهش کمتر از گل بگوید. منبع: کتاب زخم توت نویسنده: هاجر پورواجد راوی: ننه حلیمه مولایی مادر مهربان شهید صبحتون شهدایی کانال شهید سید مصطفی موسوی🔻 @shahidmostafamousavi کانال استیکر🔻 @shahidaghseyedmostafamousavi