به نام محبوب خاطرات و زندگی نامه شهید حسین امینی امشی با ما همراه باشید🙏 🍀 روایت چهارم 🍀 حسین همه جوره کمکم می کرد.ظرف و لباس می شست، حیاط جارو می زد، از چاه آب می کشید. طفلک هر زمان می خواست آب بکشد، سطل می افتاد داخل چاه و کلی زحمت می کشید که در بیاورد. من هم کاریش ندلشتم، اجازه می دادم، خودش تلاش می کرد و سطل را با"کَردخالِه" در می آورد. توی آشپزی کمکم می کرد حتی توی خیاطی. یادمه پاچه شلوارش کمی ساییده شده بود، فرصت نمی کردم بدوزم بچه ام می دانست که گرفتارم. اصرار کرد که "مامان خودم می تونم بدوزم." بهش اجازه دادم. در حین ''دوخت و دوز سوزن چرخ خیاطی شکست. خیلی ناراحت شد. پیدا کردن سوزن برای ما مکافات بود. باید می رفتیم وسط شهر و از بازار می خریدیم. حسین هر چقدر پول جمع کرده بود، به من داد که هر زمان رفتم بازار، سوزن بخرم. گفتم: "حسین جان این همه پول؟ یک سوزن خیلی ارزونتره پسرم". گفت: " نه مامان شاید باز هم بشکونم انوقت پول نداشته باشم به شما بدم. این پول رو بگیر و همه رو سوزن بخر. چرخ خیاطی خیلی به درد ما می خورد. یه جوارایی عصای دست ما بود. چادر و لباسها به چوب و درخت و سیم خاردار و به بعضی گیاهان خاردار گیر می کردند و پاره می شدند. مجبور می شدیم مدام از چرخ خیاطی استفاده کنیم خلاصه رفتم بازار و کل پول را که حسین داده بود، سوزن خریدم. دستش برکت داشت. مدتها سوزن ها را داشتم و چند تا هم به همسایه ها قرض دادم. منبع: کتاب زخم توت نویسنده: هاجر پورواجد به روایت از:ننه حلیمه مادر شهدا کانال شهید سید مصطفی موسوی🔻 @shahidmostafamousavi کانال استیکر🔻 @shahidaghseyedmostafamousavi