2⃣5⃣6⃣
#خاطرات_شهدا🌷
💢می گفت مهم نیست چه
#مسئولیتی داریم و کجا هستیم، هرجا که هستیم باید درست انجام وظیفه کنیم👌. خیلی برای کارش دل می سوزاند.حسابی خودش را سر کار خسته می کرد😓.
💢هر جا دوره تیر اندازی💥 بود او هم شرکت می کرد از سر کار می آمد آنجا، یه موقع هایی می دیدیم از
#خستگی جانی برایش نمانده. ولی باز با همان وضعیت از
#بهترینها بود✅.
💢دو شب قبل از
#شهادت زنگ زد.
#مشهد بودم، گفتم چه خبر حالت چطوره⁉️ گفت سرم خیلی شلوغ است خیلی کار دارم، کمبود خواب دارم خیلی خسته ام درگیری ها خیلی زیاد است😪. گفت برگردم
#میریم_کربلا، کربلا همه مشکلات برطرف میشه😍.
💢شب بود🌙 همه جمع نشسته بودیم، داشتیم شوخی می کردیم، گفت: بچه ها امشب کمتر
#شوخی کنید. تعجب کردم😟، گفتم جواد نکنه داری
#شهید می شوی گفت: آره نزدیکه😊.
💢هاج و واج مانده بودیم چه بگوییم😦. همه در لحظاتی در سکوت رفتند. یکی از بچه ها دوربین آورد📷 گفت: بگذار چند تا عکس بگیریم. گفت: باشه. نشستیم چند تا عکس مجلسی انداختیم📸 فردایش
#جواد_شهید_شد.
💢شهید همیشه
#دائم_الوضو بودن وخیلی به وضو داشتن حساس بود.یه روز بهش گفتم یه انگشتر خوب💍 میخوام گفت: من میدم برات درست کنن، اما
#شرط داره.شرطش اینه که همیشه با
#وضو باشی و بهم قول بدی با وضو باشی.روی شیطون👹 رو کم کرده بود تو وضو گاهی هر روز
#20بار وضـــــو میگرفت.
روی انگشتر نوشته بود
#علی_مع_الحق و روی دیگش
#الحق_مع_علی
#شهید_جواد_الله_کرم
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh