💠گفت و گو با شهید در عالم رویا
📝روایت خواندنی #همسر_شهید مدافع حرم «ابوالفضل شیروانیان»
🌷هنوز دوستهایش نیامده بودند تا #نحوه_شهادت ابوالفضل را بگویند. نمیدانستم هنگام شهادت چه اتفاقی برایش افتاده است⁉️ یک شب خوابش را دیدم.
🌷گفتم: #ابوالفضل چرا دیر کردی؟
گفت: کار داشتم باید تعداد بسیاری سوال، جواب میدادم. گفتم: از خودت بگو، وقتی زخمی شدی درد💔 داشتی؟ گفت: راه افتادیم به سمت یک مقر برویم. فردی به من گفت: بایست👤 ایستادم.
🌷پرسیدم: «چرا ایستادی؟» گفت: در غربت یک #آشنا پیدا کرده بودم و خوشحال بودم. از من پرسید، تو دوست قاسم هستی؟ پاسخ مثبت دادم✅ گفت: پس بنشین. گفتم: سرم سنگین است، گفت: ابوالفضل سرت را روی #پای من بگذار. سرم را که روی پایش گذاشتم، گفت: بلند شو تا برویم👥
🌷بلند شدم، دیدم در یک باغ بزرگ🌳 پر از میوه ایستادیم. به من گفت: آقا ابوالفضل چند تا از این #میوهها بخوری سر دردت🤕 خوب میشود. منم تعدادی میوه خوردم.بعد هم رفتیم و #تمام.
#شهید_ابوالفضل_شیروانیان🌷
#شهید_مدافع_حرم
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh