#رمان
#نخل_سوخته 📚
📖قسمت 8⃣2⃣
📚📖یک نمونه از سختی هایی که بچههای اطلاعات متحمل می شدن.مربوط به شناسایی هایی در جزیره مجنون جنوبی بود. من به دلیل اهمیت کار اطلاعات سعی می کردیم محل استقرارمون رو نزدیک اونا تعیین کنیم تا هم پیگیر کارشون باشیم هم بعضی مواقع همراهشون بریم و منطقه رو ببینیم.
🔴جزیره ی جنوبی منطقه ای باتلاقی بود و پوشیده از چولان و این،حرکت بچهها رو خیلی مشکل می کرد.حسین اومد پیش من و گفت که در این محور مشکل آبراه داریم. یعنی مسیری که قایق یا بلم بتونه در اون حرکت کنه وجود نداره.
✅قرار شد باهم بریم و منطقه رو از نزدیک ببینیم،من و حسین و اکبر شجره و یه نفر دیگه از بچهها بوسیله ی بلم رفتیم برای شناسایی.اونجا بود که فهمیدم بچهها چه شرایط سختی رو می گذرونن.
🔴باتلاق خیلی روان بود و آب تا سینه ی آدم می رسید ، چولان ها بقدری کوتاه بودن که اگه به حالت عادی در قایق می نشستیم،تو دید عراقیها قرار می گرفتیم.به همین خاطر بچهها مجبور بودن روی قایق ها خم بشن و حرکت کنن.
‼️از طرفی منطقه پر از جونورای مختلف بود،همون روز وقتی جلو می رفتیم چشمم به یه افعی خورد که روی یه تیکه یونولیت چنبره زده بود. افعی متوجه ما شد و سرش رو بلند کرد.موقعی که رد می شدیم به طرفمون حمله کرد که حسین فوری با یه تیر اون رو کشت.
⁉️وقتی از شناسایی برگشتیم و پام رو روی زمین گذاشتم،احساس عجیبی داشتم.سوزش خاصی تموم بدنم رو در بر گرفته بود و علتش هم وضعیت اون باتلاق بود.حسین و بچهها هر شب در این باتلاق که پراز وحشت و اضطراب بود،راه می رفتن وفعالیت می کردن.
💠یکی از کارهای بسیار مهم و در عین حال عجیبی که اونا انجام می دادن درست کردن آبراه بود.کاری که در طول جنگ بی سابقه بود.
✨اونا شب تا صبح می رفتن و با داس چولان ها رو زیر آب می بریدن تا بتونن مسیر حرکت قایق ها رو باز کنن. اونم نه یه متر و ده متر،بلکه چیزی حدود چهار کیلومتر.
✨چنان با عشق و علاقه کار می کردن که اگه کسی از نزدیک نمی دید فکر می کرد اونا در بهترین شرایط بسر می برن،آنچه که براشون مهم بود موفقیت در انجام مأموریت بود.
✅وقتی کار به نحو احسن انجام می شد،شادی تو چهره هاشون موج می زد ، شادی که ما رو هم خوشحال می کرد.
✔️به روایت از سردار شهید حاج قاسم سلیمانی
#عارف_شهیدان🔻
#شهید_محمدحسین_یوسف_الهی🌷
#ادامه_دارد...
🍃🌹🍃🌹
@shahidNazarzadeh