📓📕📗📘📙📔📒📕 روزگار من (۴۷) چند روزی بود که درخواست رفتن به سوریه داده بودم وبا اعزامم موافقت شده امروز برگه اش به دستم رسید 📄📄📄📄📄 با شنیدن خبر جا خوردم بلند شدم رفتم تو حیاط ... نشستم رو پله ، چادرمو کشیدم رو صورتم و گریه کردم 😭😭😭😭😭 عباس اومد کنارم نشست خانمی...عه عه عه نگاه کن منوو داری گریه میکنی ؟؟؟ پس داری خودتو لوس میکنی که نازتو بکشم .. اخه عشقم من که همه جوره ناز کشتم گریه نکن دیگه ... سرمو بلند کردم با چشای گریون بهش خیره شدم 😢😢😢 عباس چرا قبلا بهم نگفتی 😭 منم باید امروز خبردار می شدم چه جوری دلت میاد تنها بزاری فقط ۴ ماهه که ازدواج کردیم بعد تو میخوای از اول زندگی منو تنها بزاری 😭😭😭 میگم چرا چند روزه دلم شور میزنه پس عباس تمام این خوشی ها خواب بود یه رویا که داره تموم میشه ...اره ...اره 😭😭😭😭 این چه حرفیه من نمیخوام تنهات بزارم هی میرمو میام تازه تو تنها نیستی زینب و مامان و مامانتم هستن عباس من نمیخواااام بری اصلا نمیزارم 😩😩😩😭 پا شدم صورتمو شستم رفتم پیشه مهمونا همه سکوت کرده بودن احمد اقا ـ پسرم چرا قبلا چیزی نگفتی؟؟؟ اخه فکرشو نمی کردم که قطعی بشه مامان ـ عباس اقااا پس تکلیف فرزانه چی میشه ؟؟ میخوای تنهاش بزاری نه مامان جان به فرزانه هم گفتم میام بهش سر میزنم یا در تماس میشم شماها هم کنارشید دیگه مگه نه ؟؟؟ من از ناراحتی چیزی نمیگفتم 😔 مهمونا رفتن ... من رو مبل نشسته بودمو چشام خیره به یه نقطه... عباس اومد مقابلم رو زمین نشست دستمو گرفت .. فرزانه جان خانمم اونجوری نکن دیگه ناراحت میشم ... اشک چشام سرازیر شد عباس این رسمش نبود که تنهام بزاری بخدا حلالت نمیکنم 😭😭 اگه بری تنهایی بدون تو دق میکنم بخدا حلالت نمیکنم تا اینو گفتم عباس دستشو گذاشت جلو دهنم با بغض گفت نگوو جان من نگووو این حرفوو اونم چشماش پره اشک شد 😢😢 فرزانه من ارزومه که برم می خوام از حرم بی بی زینب دفاع کنم می خوام از خواهر امام حسین از یادگارای علی و فاطمه دفاع کنم بخدا دارم اتیش می گیرم که اینجا نشستم و کاری نمیکنم 😭😭 اجازه بده برم بر میگردم ... انقدر حرفاش سوزناک بود که قلبمو به رحم اورد باشه ... باشه برو ولی قول بده که بر میگردی عباس ـ ان شاالله... برای نماز صبح که بیدار شدم عباسو دیدم که سرنماز به سجده رفته و گریه میکنه ...😭😭 همش از خدا طلب شهادت میکنه خدایا😭 شهادت ... شهادت نصیبم کن رفتم کنارش نشستم عباس تو که گفتی بر میگردی 😢 چرا شهادت میخوای؟؟ فرزانه اگه من به ارزوهام برسم تو خوشحال میشی ؟؟ اره عشقم چرا که نه.. پس خانمم ارزوی منم شهادته تو هم برام دعا کن بغلش کردم اگه ارزوت اینه .. اگه قراره بری شهید بشی .😭😭 پس از خدا بخواه که من زودتر از تو بمیرم من نمیخوام بمونم شاهد مرگت باشم ... هردو زدیم زیر گریه😭😭😭 ادامه دارد... نویسنده 📝 انارگل🌹 📝 بامــــاهمـــراه باشــید🌹 📗📘📙📔📕📓📒📘