[خاطره سردار علی ناصری از شهید باقری] نزدیک نماز ظهر بود . حسن باقری افشردی برای تجدید وضو به ساختمانی که پشت سپاه بود رفت و دقایقی بعد ، در حالی که وضو گرفته و هنوز آستین هایش بالا بود ، بیرون آمد 🙃 من هم قصد داشتم بروم تجدید وضو کنم🍃 مرا که دید با آن صدای بم کلفتش گفت : علی آقا التماس دعا داریم 🤲🏻 کمی مکث کرد و سپس ادامه داد : باید کاری کنیم که در این جنگ نمره خوبی بیاریم 😇 چه نمره ای ؟! نمره شهــ🌱ــادت باید شهید بشیم . حیفه شهید نشیم 😔 گفتم هر چه هست دست خداست . حسن با قاطعیت پاسخ داد : نه ! دست خودمان هم هست 😊 گفتم چطور ؟ 🙄 گفت اگر دو چیز را رعایت کنی ، خدا شهادت را نصیبت می کنه . چه چیز هایی ؟ حسن باقری با حالت ویژه ای گفت : یکی پر تلاش باش و دوم مخلص !✌️ این دو تا را درست انجام بدی خدا شهادت را هم نصیبت می کنه ☺️❤️ بعد اضافه کرد : علی آقا شهید شدی ، شفیعمان باش ! 🙃 این حرف را که زد ، به چهره اش نگاه کردم و شهادت را در آن خواندم . یقینم شد که به زودی به شهادت خواهد رسید 🌷 📚 کتاب پنهان زیر باران ، انتشارات سوره مهر 🌹🍃🌹🍃 @shahidNazarzadeh