💠
#داستان
👈خط شکن
از مادر
#شهيد حسین عليخاني نقل شده است
يک شب قبل از تولد حسين خواب ديدم يک هديه براي من از سقف به پايين آمد،
در آن لحظه متوجه حضور يک آقايي روي پله شدم که هديه را با دستان خود به من داد.
وقتي نام او را پرسيدم گفت: من امام زمان شما هستم. و آقايي هم که هديه را از بالا تحويل داد اميرالمومنين علی عليه السلام است؛
اين هديه به شما امانت داده ميشود، خيلي خوب از او مراقبت کن و سپس او را از تو پس ميگيريم.
از آن شب به بعد هر زماني که پسرم به جبهه ميرفت همهاش دلهره داشتم و ميگفتم: اين هديه را به زودي از من ميگيرند
...مشهد بحث اعزام او به سوريه پيش آمد به من گفت کمادر يک عمر براي دولت کار کردم و حقوق گرفتم الان حرم فرزند حضرت زهرا سلام الله عليها در محاصره قرار دارد و ما بايد با جان و مالمان از اين حرم دفاع کنيم و اکنون اسلام احتياج به خون دارد.
اما من به او گفتم بچه شما تازه به دنيا آمده و در زمان اعزام حسين به سوريه دخترش تنها 8 ماه سن داشت،
حسين فوراً به من گفت: مادر جان خدا از همه بزرگتره و خدا خودش هواي بچه من و شما را دارد....
در آخرين وداع به من اصرار کرد که مادر راضي باش اگر بمانم ممکن است تصادف کنم و بميرم، پس به شهادت من رضايت بده .
گفتم هر چه صلاحت است خدا برايت پيش بياورد....
ايشان به همراه همرزمانش زماني که در منطقه حلب سوريه محاصره ميشوند در آن موقع بايد يک داوطلب خطشکن جلو ميرفت تا مسير براي ادامه عمليات باز شود.
حسين به عنوان فرمانده عمليات به همرزمانش ميگويد: چه کسي حاضر است داوطلبانه خط شکن شود
اما کسي جواب نميدهد و حسين بعد از آن خندهاش ميگيرد و ميگويد: . . .خودم داوطلب ميشوم و دو نفر از دوستانش نيز همراه او ميروند و سه نفري شهيد ميشوند.
#خواندنی
🌹🍃🌹🍃
@shahidNazarzadeh