✳️ ناگفته هایی از 🔰 ⏪ تحصن مرجع شهید علامه شیخ فضل الله نوری (ره) در حرم حضرت عبدالعظیم(ع) ⏪ در خواب دیدن شیخ، پس از شهادت، با عمامه سیاه ⏪ و... ⏪ از زبان یکی از شاگردان خاص شیخ 🔰 ✍ مرجع عالیقدر، آیت الله العظمی حاج شیخ مهدی امامی مازندرانی(ره)، فقیه، متکلم، خطیب، عارف پارسا و غیور و مجاهد از شاگردان برجسته و خصیصین مرجع شهید آیت الله العظمی علامه شیخ فضل الله نوری(ره) و از اساتید ، قریب ده سال نزد مرجع شهید، دانش و معرفت آموخت.ویژه گی بارز او احیای نام و مرام، شیخ نوری پس از شهادت بود. گویی، برخود فرض می دید که، مستمرا" نزد این و آن، از شخصیت بزرگ شیخ و راز اعدام و پیامد های سوء شهادت وی، سخن گوید و به تعبیر آیت الله العظمی اراکی ره، روضه شیخ را بخواند.🔰 ◽️کشته شدن مظلومانه آن آیت حق الهی، برایش قابل تحمل نبود. هر وقت از مشروطه سخن به میان می آمد، به طرفداری از استادش سخن می گفت و با گریه و اشک، آن حادثه را نقل می کرد، می گریست و می گریاند و از هم کسوتان، شکوه (شکایت) می کرد. در همین زمینه، دستار بندانی (معممینی) را که در قتل شیخ دست داشتند به شریح قاضی(فتوا دهنده به قتل سیدالشهداء علیه السلام) تشبیه می کرد.🔰 ◽️اعدام شیخ را در راستای فاجعه عاشورا ارزیابی می کرد و به گفته آیت الله جوادی آملی، در مصیبت امام حسین علیه السلام و شیخ فضل الله نوری(ره)، اشکها می ریخت.🔰 ◽️آیت الله شیخ مهدی امامی مازندرانی در حالیکه می گریست می گفت:🔰 وقتی شیخ ما بر دار شد و به جنازه مطهرش اهانت شد، گفتم، قصه حضرت اباعبدالله روشن شد![و تکرار شد] بابی انت و امی یا اباعبدالله، پدر و مادرم فدای تو باد، امروز می بینم، مسلمانان جمع شدند و همان کار ها با نوکر شما شده است...🔰 ◽️آیت الله امامی مازندرانی یکی از خواب های صادقه را چنین نقل می کند:🔰 شیخ شهید را با عمامه سیاه در خواب دیدند.از او پرسیدند: شما سید نبودی، برای چه عمامه سیاه بر سر داری؟فرمود، زمانی که یپرم ارمنی عمامه از سرم برداشت و به روحانیت و اسلام جسارت کرد. دلم خیلی سوخت و درد گرفت، نه برای عمامه ام، بلکه برای اسلام سوخت که چگونه یک کافر در جلو دیدگان مردم مسلمان، به اسلام جسارت می کند و اسلام یک یار بیشتر ندارد. در آن حال که مرا به دار آویختند پیامبر(ص) را دیدم که در پیش من ظاهر شد و عمامه مبارک خود را بر سر من بست و این عمامه پیامبر است که بر سر دارم. ✍ سخنان آیت الله امامی مازندرانی در خصوص تحصن مرجع شهید در حرم حضرت عبدالعظیم(ع):🔰 آیت الله شهید حاج شیخ فضل الله نوری(رضوان الله تعالی علیه)، در ایام تحصن خویش در حرم حضرت عبدالعظیم علیه السلام، هر شب منبر می رفت.جمعیت زیادی به آنجا می رفتند تا از سخنان ایشان استفاده کنند.ازدحام جمعیت چنان بود که تمام پشت بام اطراف امامزاده عبدالعظیم پر از جمعیت می شد. آیت الله شهید در شب پانزدهم، سر به سوی آسمان بلند کرد و فرمود: خدایا، شاهد باش، من حرف آخر را به مردم زدم.🔰 "سید کریم عظیم(حضرت عبدالعظیم) شما هم گواه باش" 👈ای مردم، می دانم مرا خواهند کشت، ولی بدانید آنان اسلام را هدف گرفته اند. ایها الناس، من از آن هنگامی که خود را در مخالفت با مشروطه قرار دادم، گردنم را بالای دار دیدم.گفتنی ها را گفتم و به وظیفه خویش عمل کردم. وای به حال کسانی که از کنار این مسئولیت، بی توجه بگذرند. پس از پایان سخن، سید عبدالله بهبهانی[از علمای حامی مشروطه که به قصد منصرف کردن شیخ به حرم آمده بود]، به نزد شیخ آمد و گفت: آقا برگردید به تهران، تصمیم به قتل شما گرفته اند! آیت الله شهید فرمود: سید، یک ساعت تلاش کردی تا مرا بترسانی! تو فکر می کنی اینها با فضل الله، کار دارند؟اینها با من کار ندارند، با این کار دارند(اشاره به عمامه اش کرد)، امسال مرا می کشند، سال دیگر نوبت توست و بعد هم حیثیت علما، دین و روحانیت را به مسلخ می برند.[و همانطور که شیخ پیش بینی کرد، شد و سید عبدالله هم توسط همان هایی که سنگشان را به سینه میزد و حمایت می کرد در خانه اش کشته شد و...] ✍ختم کلام آیت الله امامی مازندرانی(ره):🔰 شیخ، فردی که با آن سن و سال، کم نظیر بود، با آن وضع شهید کردند و به جنازه اش جسارت نمودند...من زمانی بی سرمایه شدم که استادم، حاج شیخ فضل الله را بالای دار دیدم... 🔸منبع: کتاب خانه بر دامنه آتشفشان، اثر مورخ و پژوهشگر فقید، استاد علی ابوالحسنی منذر(ره) @ShahidRabe