🔰بخش پنجم🔰
□ سوالی که در اینجا مطرح میشود این است که اگر واقعا سیر وقایع نهضت مشروطه این گونه آشکارا به ورطه انحراف سوق داده میشد، چگونه آقایان مشروطه طلبِ مقیم نجف و تهران و ...آن را متوجه نشدند یا نسبت به آن بیتفاوت بودند؟
قبل از پاسخ به سوال شما باید به این نکته مهم اشاره کنم که اگر امروز ما درباره وجود لایههای انحرافی در نهضت مشروطه سخن میگوییم، پس از گذشت سالها و روشن شدن بخش زیادی از ابعاد و جوانب مسئله و نیز افشای ماهیت عوامل[نفوذی] و جریانهای دخیل در آن طی سالهای پس از این واقعه، چنین قضاوتی میکنیم، اما مردمی که در آن مقطع زمانی بهسر میبرند در کانون یک سلسله وقایع و رویدادهای سیاسی قرار گرفته بودند که با ماهیت آن آشنایی چندانی نداشتند و هویت جریانهای پیچیده آن زمان برایشان چندان مشخص نبود. اما درباره مطلبی که مطرح کردید باید گفت آنها [معممین حامی مشروطه] به طور مطلق نگرانیهای مرحوم شیخ را بیمورد نمیدانستند، زیرا قرائتی در دست است که نشان میدهد آنها نیز در مواردی با شیخ توافق نظر داشتند؛ البته هیچ یک تیزبینی سیاسی او را نداشتند. نکته مهم دیگر دراینباره این است که آنان از اینکه مواضعشان به مواضع شیخ نزدیک شود ابا داشتند؛ زیرا شیخ در آن مقطع، آماج حملههای تبلیغی مشروطهخواهان غیرمتدین قرار گرفته بود و آنها هم از این بیم داشتند که اگر به شکل مرحوم شیخ بخواهند در برابر برخی از انحرافها بایستند، به وضعیت او دچار شوند.[جاه و مقامشان به خطر بیفتد] به عبارت دیگر آنها نیز [تا حدودی] فهمیده بودند که صحنهگردانان واقعی مشروطیت، امثال تقیزادهها هستند و رهبری و احترام آنها در آن واقعه، صوری و تشریفاتی است[و به نوعی ابزار دست شده اند!]. البته گذشت زمان نشان داد که اتخاذ همین مشی محافظهکارانه نیز در مجموع، کمکی به آنان نکرد؛ زیرا در پایان کار، آنها هم به دست مشروطهخواهان سکولار کشته یا منزوی شدند؛ البته در همنوا نشدن با شیخ، برخی علل و عوامل نفسانی! نیز دخیل بود که این مسئله اگرچه به لحاظ مصالحی گفتنی نیست، اما فهمیدنی هست!
□ با توجه به قرابت فامیلی، لطفا درباره شخصیت و احوال مهدی (فرزند ناخلف و مخالفِ شیخ) و عوامل دخیل در شکلگیری شخصیت وی توضیحاتی بفرمایید.
[البته قابل ذکر است که شیخ غیر از مهدیِ ناخلف، فرزندان ذکور دیگری نیز داشت، که متأسفانه از آنها یادی نمی شود! میرزا هادی و آقا ضیاء الدین که هر دو از معممین فاضل و همراه و همفکر پدر بودند و تا آخر حامی و پشتیبان پدر و خانواده باقی ماندند، در قضایای بردار شدن شیخ و پس از آن نیز سختی های زیادی را متحمل شدند].
مهدی مقداری از دروس حوزوی را خوانده و معمم بود، اما [او بر عکس دیگر برادرانش، شیخ ضیاء الدین و شیخ هادی] بهره چندانی از علوم اسلامی نداشت.(برخی از فرزندان علما چندان جدیتی برای دستیابی به درجه های بالای حوزوی ندارند). علاوه بر این، مهدی از بدو جوانی، بیشتر با روشنفکران و تحصیلکردگان فرنگ حشر و نشر داشت و این به طور طبیعی موجب شده بود از نظر فکری به آنان گرایش پیدا کند و در مقطع مواجهه مرحوم شیخ با مشروطهخواهان، تحت تأثیر تبلیغات و سمپاشیهای دوستان و معاشران خود، علیه پدر موضع گیرد.
برای او این توهم پیش آمده بود که به لحاظ فکری و سیاسی، فردی مستقل است و حال آنکه صلاحیت علمی و سیاسی این استقلال را نداشت. جدم آقا شیخ محسن نقل میکردند که در ایام تحصن مرحوم شیخ و یارانش در زاویه حضرت عبدالعظیم، بهرغم اینکه تمامی ما در تدارک رساندن وسایل و ملزومات به متحصنان و در عین حال بسیار نگران و مضطرب بودیم، مهدی کاملا بیتفاوت بود و با جمعی از مخالفان پدرش حشر و نشر داشت![شیخ او را به خاطر مصالح اسلام، از خانواده طرد نمود] پس از عملکرد زشت وی در ماجرای مصلوب شدن پدر، [رقصیدن و شادمانی]، برخی از مریدان شیخ که تعدادی از آنها از نزدیکان وی و حتی یکی از آنان مرحوم علی محمدخان سالار مجلل، برادر همسر او بود، تصمیم به انتقام از مهدی گرفتند. به یاد دارم در نوزدهسالگی که در فصل تابستان مسافرتی به بلده نور داشتم، مرحوم سالار مجلل با فرزندانشان در آنجا بودند و ماجرای ترور میرزا مهدی را برای من نقل کردند. ایشان گفتند که من به اتفاق دو نفر از دیگر ارادتمندان به شیخ، در پشت درختانِِ اطرافِ منزلی که مهدی در آن سکونت میکرد، کمین کردیم و هنگامی که وی از منزل خارج شد، هر یک از ما یک تیر به سوی وی شلیک کردیم و این گونه بود که وی کشته شد. ما دستگیر شدیم، اما چون هیچ یک از ما بهصراحت اعتراف نکردیم، پس از دو سه سال حبس و برگشت افکار جامعه به نفع مرحوم شیخ، آزاد شدیم.(لازم به توضیح است که نورالدین کیانوری، رئیس حزب کمونیستی توده، که پس از پیروزی انقلاب اسلامی قصد کودتا علیه نظام را داشت و دستگیر شد و در حبس خانکی به علت کهولت سن مُرد، فرزند مهدی است)
🔰ادامه در بخش ششم🔰