🔰بخش دوم🔰 🔵 بخشی از مقدمه آیت الله علیدوست بر کتاب محاکم شرع 👈 استاد ابوالحسنی علاوه بر مباحث تاریخی، به مباحثی از جنس فلسفه فقه پرداخته و خوب از عهده برآمده است 👈 کتاب محاکم شرع را علاوه بر تاریخ‌پژوهان، به فقه‌پژوهان و قاضیان سفارش می‌کنم 🔸 در سیستم قضایی اسلام... سه عنصر مهم در داوری مطمح نظر قرار گرفته است . عنصر اول: «قضایِ به حق و عدل»، عنصر دوم: «فصل خصومت» و عنصر سوم: «رسیدگی در اولین فرصت ممکن و معقول» است. 🔸 ...کتابی که با عنوان «محاکم شرع؛ الگویی کارآمد برای عدالت قضایی در ایران» ، از تاریخنگار شهیر و خبیر استاد علی ابوالحسنی (مُنذِر) – رحمه الله علیه – پیش رو دارید، به نیکی از پدیده‌هایی پرده بر می‌دارد که ارتباط لصیق با آنچه بیان گردید، دارد. 🔸 ابتدا - به طور مستند – از قدرت و نفوذ ِ محسوس و معنوی این محاکم پرده بر می‌دارد؛ تا جایی که «محاکم عرفی» - که از قدرت حکومت نشأت می‌گرفت – در کنار محاکم شرع، پدیدۀ قابل اعتنایی به شمار نمی‌آیند. در گام بعد، این قدرت و نفوذ را به «حُسنِ عملکردِ محاکم شرع» در طول تاریخ ِ حیات خود بر می‌گرداند. در گام سوم، تقوا و پاکدستی قضایی ، اهتمام شدید به پاسداری از حقوق ضعفا در برابر زورگویان و شیّادان، آگاه ساختن مردم به حقوق خویش، شفقت و دلسوزی نسبت به مردمان، اتقان و استحکامِ احکام قضایی، نگاه یکسان به اصحاب پرونده ، حتی در پر ونده‌های مسلمانان با نامسلمانان و اعمال فراست‌های لازم در قضا را بخشی از عواملی می‌داند که حاکم شرع را به جایگاهی که لازم داشت، رسانده بود. در اینجا بود که عموم صاحبان پرونده – جز به استثناء – دغدغۀ تأثیر رشوت و قدرت را در احکام قضایی نداشتند و با هم ین حس ّ مشکور و محمود، خصومت پایان می‌یافت و چالاکی سیستم، فرصت زیادی از زمان را نمی‌سوزاند. بر این بنیان است که به حق باید گفت: «محاکم شرع، الگویی کارآمد برای عدالت قضایی با فصل خصومت در اولین فرصت ممکن و معقول بود »... 🔸 برای امثال نگارنده که مرحوم ابوالحسنی (منذر) را به تاریخ می‌شناسند، مایۀ تعجبِ عجین با تحسین و تعظیم است که ایشان به موضوعی که کتاب بر بنیانِ آن می‌چرخد، پرداخته باشد، [ولی] صرفاً به نقل تاریخ در این پیوند نپردازد، بلکه با تلاش ِ مشکور واقع را ساختار دهد و مدیریّت علمی نماید. تحسین و تکریم اینجانب وقتی فزونی یافت که جنابِ ایشان در بخش دوم کتاب، به مباحثی از جنس فلسفۀ فقه می‌پردازد که با رشتۀ تمرکز و تمحّض ایشان فاصله دارد؛ با این همه ، به خوبی از عهدۀ بحث بر می‌آید. 🔸 تأکید بر ضرورت اجتهاد در فهم مطلق گزاره‌های دینی – که در واقع اجتهاد را به دو بخش: اجتهاد بالمعنی الاخص و اجتهاد بالمعنی الاعم تقسیم می‌کند – پرداختن به شرایط و الزامات فقاهت، ورود به کلان مبحثِ نظام‌ها در شریعت مطهّر و به خوبی – هر چند به اختصار – از عهدۀ این مباحث برآمدن، نشان از ظرفیّتی دیگر در مرحوم ابوالحسنی – غیر از آنچه در مورد ایشان معهود بود – دارد؛ چنانکه از این جهت ، کتاب را قابل استفادۀ افزون می‌نماید. اینجانب، با توجه به امتیازات مزبور ، مطالعۀ این کتاب را - علاوه بر تاریخ‌ پژوهان - به فقه پژوهان و قاضیان نیز سفارش می‌کنم. 🔰ادامه در بخش سوم🔰