( خاطره آشنایی با شهدا ) بسمه تعالی ده سال قبل یک روز رفتم کتاب فروشی چندتا کتاب بخرم ، صاحب مغازه چندتا میز بزرگ گوشه و کنار مغازش گذاشته بود و نمونه کتابهاشو روی میزها چیده بود تا مشتریا بتونند راحتر کتابهای مورد نیازشونو پیدا کنند. من رفتم سراغ اولین میز که کتابهای معنوی رو کنار هم گذاشته بود . همون اول چشمم افتاد به کتاب سلام بر ابراهیم که زندگینامه شهید ابراهیم هادی بود . عکس شهید روی جلد کتاب چاپ شده بود. من تا اونروز یه همچین کتاب شهدایی ندیده بودم .تازه اولین سری کتاب شهدا بود که در کتابفروشیها به صورت زیبایی به چاپ رسیده بود. نگاهم افتاد به چشمهای شهید و یه لحظه احساس کردم داره باهام حرف میزنه، خوب یادمه که در همون لحظه انگار صدام زد و گفت : کتاب زندگینامه من و بخر .. فکر کردم خیالاتی شدم و توجهی نکردم و رفتم سراغ کتابهای دیگه یه چرخی دور مغازه زدم و با دقت کتابها رو میدیدم همشون خوب و جالب بودند براهمین انتخاب سخت بود . مجبور شدم دوباره یه نگاه گذرا به کتابها بندازم که مجدد رسیدم به کتاب سلام برابراهیم ، باز با عکس شهید چشم تو چشم شدم و یه لحظه حس کردم داره حرف میزنه و میگه : ببین اگر من و نخری پشیمون میشیا ؛ اینبار تو دلم جوابشو دادم و گفتم : آخه من اومدم کتابهایی که لازم دارم و بخرم و پولم فکر نکنم اونقدری باشه که تو رو هم بخرم و باز رفتم سراغ کتابهای بعدی ، اونقدر در مغازه سرگرم دیدن کتابها شدم که نمیدونم چجوری برا بار سوم رسیدم به کتاب سلام بر ابراهیم ، بازهم عکس شهید صدام میزد که من و هم انتخاب کن پیشیمون نمیشیا ، اینبار یه نگاهی بهش انداختم ودر ذهنم آمد که شهدا زنده اند و از اون همه اصرار شهید مونده بودم چی بگم . گفتم: خب تو رو هم بر میدارم اما به یه شرط اول قیمت کتابهایی رو که لازم دارم و میپرسم اگر پولم اضافه اومد میخرمت . رفتم جلوی میز صاحب مغازه ایستادم و سوال کردم حاج آقا این چندتا کتاب و قیمتشو بفرمایید ، کتابها اون روز دقیقا یادم نیست ولی فکر میکنم پنجاه یا سی و پنج درصد تخفیف داشت . وقتی قیمت اون چندتا کتاب و فروشنده حساب کرد با تخفیفش دیدم دقیقا پولی که داشتم برای خرید کتاب سلام بر ابراهیم اضافه اومد و دیگه با اطمینان خاطر کتاب شهید و گذاشتم روی میز فروشنده و گفتم‌: آقالطف کنید قیمت این کتاب و هم حساب کنید. و درست به اندازه پولی بود که داشتم ، پس از خرید با خوشحالی که کتابهای باارزشی خریدم آمدم منزل ، وقتی کتاب شهید و خوندم خیلی اثر گذار و دلچسب و دلنشین بود . و از اون سال تا حالا شیفته ی خرید کتاب شهدا شدم و بیش از پنجاه جلد کناب شهدا رو خریداری کردم . و از شهدا خیلی چیزها رو یاد گرفتم که من و باتجربه کرد. والان معنی این دوجمله رو به خوبی میفهمم . که شهدا زیرک و دانا هستند و جان با ارزششونو مفت از دست نمی دهند. یا شهدا امامزادگان‌عشقند . شهدا ستارگان راه حق هستند که نورافشانی می کنند تا کسانیکه در راه مانده اند با نور شهدا راه خود را پیدا کنند. با شهدا بودن غم و اندوه را از دل میزداید بلعکس افکار غلط کسانی که فکر می کنند اگر سمت شهدا بروی افسردگی می گیری . در حالیکه اگر با شهدا بگردی اونقدر غرق عشق بازی با خدا می شوی و اونقدر معجزه می بینی که دیگر از عالم دنیا و غم و غصه دنیا رها می شوی.( شهدا زنده اند و نزد پروردگارشان روزی می خورند.) (التماس دعا ، زندگیتون شهدایی) @shahidtoraji213