🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 💗زنان عنکبوتے 💗 قسمت33 غیر از تهران و مشهد، رصد دقیق شیراز بچه ها را به نتایج دقیقی رساند. صدف خواهرزاده فتانه از ترکیه برگشته و عازم شیراز بود، سینا او را تا فرودگاه همراهی کرد. قبل از سوار شدن با امنیت پرواز هماهنگ شد: - به جانم جواد، جانم جواد! - تو دوباره با من کار داشتی ذکر گرفتی! - به جان جواد این از مزخرترین کارای عالمه که من اسیرش شدم. الآن از ذوق این که دارم از شرش خلاص میشم وجودم ناخودآگاه ذکرگو شده! سینا حين حرف زدن صدف را با اشاره سربه جواد نشان داد: - فقط خیلی مارمولکن. الآن این تیپیه، بره سرویس بهداشتی بیاد بیرون اون تیپی میشه، بره زیر صندلی بیاد بالا به برند دیگه می شه، ببین ساکشم تحويل نداد! جواد با خنده گفت: - پس اسلحش باهاشه ! سینا دلش می خواست داد بزند اما خندید - آره اسلحه شون بی لباسیه! پوشیدنشون قربون نپوشیدن می ره! توی گوششون خوندن که شما زنها می تونید زورو بشید اینا هم همه داراییشون رو تقدیم مردا کردن شاید به یه جایی برسن... هدف سرمایه گذاری هم کاملا واضحه اینا رو کرده برده... برده جسمی... یعنی اگر بشه زن ها رو خراب شهوات کرد اون وقت میشه شبیه این شعبه صدتا شعبه در صد جای ایران زده بشه . زن ها هم پایه گذار حرکت باشند. به مسی علینژاد - علینژاد نه ! پولی نژاد! - همون، همون میاد توی میدونشون؛ مخصوصا با پیش زمینه ای که در ذهنها گذاشته شده که زن در ایران محدود است، مظلوم است، مورد اذیت و آزار است، میشه گفت موفقیت از صد، هشتاده. ورود و کار بر روی زنها بستن یعنی خروجی قطعی گرفتن! - چه دل پری داری تو! مصیبت بار من کردی خودتم خلاص دیگه! صدف از گیت رد شد، جواد دست سینا را فشرد و راه افتاد. با کاردقیقی که تیم های شهرستانها داشتند انجام می دادند تمام موردهای در تور اطلاعاتی قرار گرفته بودند؛ شهرهای بزرگ استان البرز و مشهد و همدان و کرمانشاه و قم و اصفهان و یزد و... سینا خودش را رساند سر قرار با مرد: - دیر کردی ؟ مرد چشمانش را بست و سرش را میان دستانش فشرد: - سرم داره میترکه! من میذارم میرم توی جنگل زندگی می کنم اما دیگه توی این کثافت خونه نمی مونم! سینا برای مرد کمی شربت درست کرد و تا خودش نخواست حرفی نزد.باید میگذاشت کمی آرام بگیرد و الا ممکن بود دست به کاری بزند که تمام پرونده را از بین ببرد ـ‌ زاده🚩  @shahidtoraji213