شش هزار دلار پیش پرداخت اولیه به هر کدوم از این نه نفر هم برای همینه دیگه... تا وارد ایران می شن با خیال راحت شبکه شون رو فعال کنند. وعده پوشش مالی از طریق سفارت خانه ها هم در همین راستا بود. دیگه شبکه های خارجی و بی بی سی و منافقین و بهایی ها با کل دار و ندارشون پشت سر این هرزه ها هستن! از داخل هم مسئولین نفوذی در جریان کارن و پوشش میدن! امیر اینها را گفت و رفت تا برای ساعت شش عصر بیاید... جواب مثبت شروع عملیات را اگر می گرفت دیگر لحظه ای صبر نمی کرد! همه منتظر آمدنش بودند. آرش دست برد وسط میز و ظرف میوه شهاب را کشید سمت خودش! سیب خودش را که کوچکتر بود با سیب سینا جابجا کردا سید رفت و برگشت با جعبه کمک های ثانویه اش. سینا نیم نگاهی از روی ورقه ای که دستش بود به سید کرده و نکرده بلند شد و جعبه را گرفت - برادر یعنی توا جعبه را گذاشت مقابلش و اول هم ظرف پسته شور را درآورد. آرش گفت: - این همه امیر پسته بارونت کرده ، بازم - برای کلاسشها هر پسته هزار تومن!!  سید وقتی به خودش آمد که جعبه اش غارت شده بود و هر کدام یک بسته را گذاشته بودند مقابلشان و مشغول بودند. دستش را برد سمت هر ظرفی، ظرف عقب کشیده شد. پرتقالش هم که جابه جا شد نتوانست خنده اش را کنترل کند. قید خوردن را زد و به گفتن این جمله اکتفا کرد: - لئیمان از طعام لذت برند و کریمان از اطعام! نه نگاهش کردند و نه جوابش دادند. همه سرها روی کاغذ و لب تاب خم بود. مخصوصا آرش که پرونده قطور مقابلش روی اعصابش خط انداخته بود، امروز امیر تمام و کمال همه چیز را می خواست. سینا لب تابش را گذاشت زیر بشقاب میوه و با خیال راحت پرتقالش را پوست کند. سید عمیق نگاهش کرد و گفت: - خیالتون راحت. امروز از اون روزاست که تا شب همین جائید. فکر ۲ ساعت خلاصی رو هم نکنید. سینا نالید: وای بر من هم زمان در اتاق باز شد و امیر در حالی که سرش گرم صحبت با موبایل بود وارد شد. به احترامش بلند شدند و پا کوبیدند. - برای شام یه چیزی حاضر کن و نگاهی به سه نفرشان کرد. چهار نفریم ، نه... نه هشت نفر. یاعلی. با همه دست داد و رو به سینا گفت: - برو میثم و سعید و صدرا رو هم بگو بیان! سید با لبخندی سینا را بدرقه کرد و ظرف میوه پوست کنده را مقابل امیر گذاشت؟ لبخند و نگاه سید از چشم امیر دور نماند - کاش غذا خورشت نباشه که از روغن روش بیزارم، نون و پنیر بدید اصلا! امیر سری تکان داد و چیزی در موبایلش تایپ کرد. موبایل را گرفت سمت آرش  - این تک صَفَتَک شیطون رو هم بذار بیرون تا جلسه مون سر به سلامت ببره! آرش موبایل امیر را در حالی بیرون برد که هنوز از اتفاقی که سر پرونده قبلی افتاده بود متأسف بود. یکی از بچه ها بدون توجه به دستور اکید برای نیاوردن موبایل در جلسات، با خودش آورده بود، بد ضربه ای به کار زد. سیستم تولید موبایل ها و شنود و جاسوسی شان چیزی غیر قابل انکار بود! حتی موبایل های گازوییلی! ـ‌ زاده🚩  @shahidtoraji213