🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت یک سینی گذاشته بودیم وسط ، حلقه زده بودیم دورش. داشتیم جمعیتی غذا می خوردیم ، که حاجی‌ هم آمد! جا باز کردیم نشست. لقمه به لقمه با ما از همان سینی غذا برداشت و خورد 😊 کنار سینی یک بطری کوچک آب معدنی بود. تا نیمه آب داشت ؛ بطری را برداشت ، درش را باز کرد و تا جرعه آخر خورد. انگار نه انگار که یکی قبلا از آن خورده. ما رزمنده بودیم ! حاجی هم فرمانده مان ، همه کنار هم یک نوع غذا خوردیم ؛ عرب و عجم ، رزمنده و فرمانده. 📚منبع : کتاب سلیمانی ♡♡ ♡♡