💔
پشت سرش حرف های زیادی شنیده بودم
اینکه خطرناک است و کلی اراجیف دیگر...
بارها می دیدمش و تحویلش نمیگرفتم، اما
یک شب که با چند نفر دیگربیرون بودیم، باز
هم تحویلش نگرفتم، حتی تا موقع خداحافظی
هنوز سرسنگین بودم. موقع خداحافظی
جواد گفت: لاتی؟ گفتم:خیلی....
گفت یه دیقه وایسا... زل زدم بهش.
آماده بودم هر چه گفت، جواب بدهم.😒
گفت: ولی من با همه اداهات میخوامت....
همان لحظه دلم رفت برایش و جگر ما را کرد
توی سیخ. البته خودش این وقتها میگفت:
تیر خورد پسِ گردنش.😁
📚 بی برادر (با تغییرات)
راوی: مجید مردی ها
#شهیدجوادمحمدی#شهید_جواد_محمدی
اختصاصی کانال شهیدشو
💞 @shahiidsho💞