. می‌خواستم تمام جهان را بغل کنم سنگ و گیاه و رود روان را بغل کنم هرجا که در کنار گلی خار سبز شد می‌خواستم هم این و هم آن را بغل کنم فرقی نداشت زندگی و مرگ پیش من می‌خواستم بهار و خزان را بغل کنم می‌خواستم ببوسمشان با نگاه خود با جان خویش، پیر و جوان را بغل کنم وقتی که قد کشیدم و رفتم به آسمان می‌خواستم تمام جهان را بغل کنم