شهرستان ادب
🎥 آیین افتتاحیه فیلم سینمایی «باغ کیانوش» 🗓️ هشتم آبان ماه ۱۴۰۳ 📍خیابان حجاب؛ کانون پرورش فکری کودک
. دوستانم در از من خواستند تا در برنامه‌ی رونمایی از چاپ نُهُم حرف بزنم. متنی که در پی می‌آید را در جمع دوست‌داران کتاب خواندم. 《من، به عنوان نویسنده، را میهن‌دوستانه‌ترین کنش انسان ایرانی در روزگار حاضر می‌دانم!》 یک؛ خرسندم که این خیال () در قالبی دیگر گسترده‌تر و فراگیرتر شد. این ویژگی مهم خیال است، و وجه سازنده‌اش! و پرامید بی‌تردید عینیت خواهد یافت. بنابراین، برماست که در تخیل‌مان هم مراعات زندگی را بکنیم، اگر نه، به گمانم، تباهش خواهیم کرد. چون نتیجه‌ی تبه‌کاری است. باید بپرهیزیم از آن! دو؛ کیانوش و بچه‌ها در داستان من، در درون ، با یک‌دیگر تزاحم دارند. البته کار بچه‌ها دشمنانه نیست؛ بازیگوشانه است. به نظرم باید این مجال را برای آنها بگذارند بزرگترها. این ویژگی چنان احوالی است. حق است. اما؛ اما در لحظه‌ای که پای دشمن نابکار به باغ باز می‌شود، تفرقه‌ی بچه‌ها و کیانوش یک‌باره از میان برمی‌خیزد، و هدف‌شان می‌شود ناکار کردن دشمن مشترک؛ دشمن خانه و روستا و شهر و زندگی. لحظه‌ای در فیلم هست که درست وقتی که یکی از بچه‌ها می‌خواهد از دست کیانوش بگریزد، یک‌باره می‌بیند او سرعت باد پیدا کرده، و دارد همچون برق می‌دود. تعجب می‌کند و انگار با خود می‌گوید لازم نیست این حد از تندی در حق یکی چون من! اما بلافاصله می‌بیند که کیانوش از کنارش عبور کرد و رفت... رفت سراغ بیگانه‌ی متجاوز! این سکانس به نظرم شاهکار است؛ اصل کار است. ما الآن دقیقا در چنین احوالی هستیم. به نظرم کیانوش‌ها و بچه‌های سرزمین‌مان هم از هوش کافی برای تشخیص این وضعیت خطیر برخوردارند. سه؛ من، به عنوان نویسنده، را میهن‌دوستانه‌ترین کنش انسان ایرانی در روزگار حاضر می‌دانم! چون این عمل عین محافظت از روح و جان ایران است. بنابراین، باید به ماهیت عمل نوشتن از ایران و ایرانیان با قلمی ایرانی توجه داشت و با تمام توان از آن دفاع و حمایت کرد. اگر نه که ذهن و زبان‌مان را خواهیم باخت؛ و بعد از دیگر چه می‌ماند؟! امروز اقتباس از داستان ایرانی و کار با کاری است مثل "خدمت وظیفه"؛ به قول گذشتگانمان "اجباری"! و عدول از انجامش، تقاص دارد. امیدوارم نرسد آن روز! چهار؛ سپاسگزار ، و جوانان سازنده‌ی هستم بخاطر توجه و پرداختن به این امر مهم و به نظرم حیاتی! @shahrestanadab