حس میکردم که زنها از پشت درهای نیمهباز و پردههای توری آویزان جلوی پنجرهها مرا میپایند و لب میگزند، نرمۀ میان انگشت شست و اشارهشان را دندان میگیرند و لیچار میگویند. کوچه و پنجرۀ خانهها را از نظر گذراندم. خبری نبود. آن سوی کوچه بچهها فوتبال بازی میکردند. سر که گرداندم امیر را دیدم که جلویم ایستاده و دستش را پیش آورده. جا خوردم. توتهای درشت و سفید میان کاسۀ رویی کجوکوله دل میبردند.
📚فصل توتهای سفید
✒سیده عذرا موسوی
قیمت: ۸۸ هزار تومان
قیمت با تخفیف: ۷۰ هزار تومان
📮برای ثبت سفارش به سایت ادببوک مراجعه کنید یا به همین صفحه دایرکت دهید
www.adabbook.com
@Shahrestaneadabpub