ستاره‌ها خودشان را تا سر شاخه‌های درختان چنار میدان رسانده بودند که شجاع دست لای در خانه برد؛ کلون چوبی آن را کشید و وارد دالان تنگ و تاریک‌شان شد. صدای شِروِه‌خوانی مادرش را که شنید،‌ آهسته و پاورچین خودش را به پشت در اتاق رساند و از لای درز در نگاه کرد. بچه‌ها ردیف خوابیده بودند، و مادرش نشسته بود زیر نور نارنجی رنگ چراغ‌موشی و لباس‌های‌شان را وصله‌پینه می‌کرد. سوزن می‌زد، شعرهای باباطاهر همدانی را زمزمه می‌کرد و اشک می‌ریخت. سوز صدایش دل سنگ را کباب می‌کرد. مرا روز ازل چون آفریدند/ پریشونم، پریشون آفریدند/ پریشون خاطرون رفتند در خاک/ آی... مرا از خاک ایشون آفریدند. قیمت با تخفیف: ۸۰ هزار تومان www.adabbook.com