شاید شهید شدیم!
تنها دل ببچاره‌ی من نقش زمین شد! یا هر کھ نگاهش به تو افتاد چنین شد؟!
• . اوایل جنگ توی ارتفاعات گیلانِ غرب بودیم پاسگاه‌و جاده هاۍ مرزی دست عراق بود با حسرت ابراهیم گفتم : یعنـے میشه مـردم ما راحتتر از این جاده عبورکنند و به شهرشون برن؟ ابراهیم لبخند زد و گفت : چی میگی؟! روزی میاد كھ از همین جاده مردم ما دسته دسته به کربلا سفر می‌کنند. بیست‌سال بعد وقتی مردم از همان جاده میرفتن کربلا، یاد حرف ابراهیم افتادم : ) ‌‌