حدود ۵ سال قبل یه شب به آقا سعید متوسل شدم و شب خوابشو دیدم. تپه های کارتونی و رویایی رو دیدین ؟! در خواب بین چنین تپه های زیبایی سیر داده شدم و بعد وارد یک بلوار شدم و خانه ای بود که دیوارش پرچین بود ، یعنی به جای دیوار، نرده داشت . دیدم که آقا سعید پاشو زده به این پرچین و ایستاده، یه چیزی تو دستشه، داره نگاه می‌کنه. نمی‌دونم چی بود؟ شاید گوشی یا کتاب بود‌. تا منو دید گفت آبجی جان سلام؟ خوبی؟ گفتم سلام! تو اینجایی؟ _آره ، این خونمه . اومدی برای روضه حضرت زهرا؟ _ بله _تو روضه را می‌خواندی ؟ _ آره _ خیلی کیف کردم ، خدا ان شاء الله حفظت کنه، به نفست گرمی بده... خیلی خوشحالم از اینکه جات اینقدر قشنگه، خوش به حالت ! چه جایی داری! چه امکاناتی ! من این خونه‌ها رو توی کارتونا دیدم. خندید و گفت؛ تازه کجاشو دیدی؟ این فقط یه ذره شه ... دیگه از خواب بیدار شدم، به محبوبه خانم گفتم آقا سعید موقعیتش خیلی خوب بود و برای همه مون روضه حضرت زهرا سلام الله علیها خوند. راوی ؛ خانم   _____ ✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی) @shalamchekojaboodi