شوفاژ خونه مون خراب شده بود و همین جوری داشت آب میداد. آقای رسولی یه کم آدم زودرنجی هست و در این مواقع زود به هم میریزه. من دیدم که این مشکل پیش اومده و او نمیدونه چیکار کنه.
به پسرم صادق گفتم برو ببین اگه عمو سعید خونه هست صدا کن بیاد کمک بابا. آقا سعید سریع خودش را رساند، کمک کرد و شوفاژ را جمع و جور کردند.
بعدشم برگشت به همسرم گفت؛ رسولی! برادر من! شوفاژ درست می شه ولی تو باید مراقب باشی که دل خانواده رو نرنجونی.
برای همسرم خیلی حرف سعید مهم بود . بعد از شهادتش اشک میریخت و می گفت سعید برادری بود که از دستش دادم. واقعاً همه مون از شهادتش سوختیم.
راوی ؛ خانم
#رسولی
#خاطرات_سعید
_________
✍ کانال شلمچه کجا بودی ؟ (خاطرات شهید سعید شاهدی سهی)
@shalamchekojaboodi