•••❈🌿🌸🌿❈••• صدای پنچری و آه... دوباره ساعتی معطّلی💫 کناره‌ی بزرگراه تمام ذهن من اسیر می‌شود🍬 اسیر جمله‌ی «خدای من دوباره دیر می‌شود» تلاش و احتیاط خلاصه چرخ باز می‌شود و چرخ دیگری به جاش بسته می‌شود دوباره گرم 🦋رفتن و عبور می‌شوم و از کنار بوته‌ی گلی که پیش پای من نشسته بود و من ندیدمش چه باشتاب دور می‌شوم 🌸شاعر: افسانه شعبان نژاد ❈🌸❈برای خواندن شعرهای بیشتر به جمع کبوترانه بپیوندید👇🏻 ╔═......🌿🌸🌿.....═════╗ @shamim_kabootaraneh ╚═════......🌿