گاهی یک نی آنقدر توجه به خودش دارد که از نوازنده غافل است. خیال می‌کند که صداهایی که از او خارج می‌شود از خودش است. لذا گرفتار عجب و ریا و سایر رذائل نفسانی می‌شود و این خودبینی است که انسان را گرفتار آن ناهنجاری‌های نفسانی می‌کند. اما یک جور نی هست که متوجه «نی» بودن خود و لا بودن خود هست و می‌داند که هیچ است و اگر هست به اوست، و اگر وجودی دارد به اوست. اگر صفاتی دارد، به اوست. به او می‌شنود، به او می‌بیند و به او نطق می‌کند. آنگاه که انسان این مطالب را در خود ادراک کرد، به اول درجۀ فقر و به اول مرتبۀ عبودیت رسیده است و می‌شود او را فقیر و عبد نامید. در اینجاست که این آیات را شهود می‌کند: «لایقدر علی شیء و هو کل علی مولاه» (نحل/۷۶)، «یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنی الحمید» (فاطر/ ۱۵)، « ایاک نعبد و ایاک نستعین» (حمد/۵) البته در این مرتبه، انسان هنوز خودش را ادراک می‌کند و می‌گوید 'من'، ولی منِ خود را بالحق می‌بیند. وجودش را و صفاتش را و افعالش را از خدا می‌داند و هیچ استقلالی را برای خود احساس نمی‌کند. این اولین مرتبۀ فقر است. اینجاست که به قول مولانا: ما چو چنگیم و تو زخمه می‌زنی زاری از ما نی تو زاری می‌کنی ما چو ناییم و نوا در ما ز توست ما چو کوهیم و صدا در ما ز توست ما چو شطرنجیم اندر برد و مات برد و مات ما ز توست ای خوش صفات ...