💢 غریبه آشنا
حاج مصطفی پس از نماز از مردان محله خواست برای تهیه جهیزیه دختری مستمند و آبرومند آستین بالا بزنند.
قرار شد همه، شبجمعه آینده کمکهایشان را به دفتر مسجد تحویل دهند.
اثاثی تهیه شد و حاجی آنها را با وانت برای دختر برد.
دو هفته بعد، نیمهشعبان بود و برادرم مرا به عروسی دخترش دعوت کرد. وقتی خانه عروس و داماد را دیدم یکه خوردم و از صاحبالزمان (عج) خجالت کشیدم. چهقدر از برادرم دور مانده بودم...
#مجله_آشنا
#تلنگر
🆔
https://eitaa.com/shamimeashena ایتا
🆔
http://sapp.ir/Shamimeashena سروش