می گفت در یزد مهمان دوستم بودم که اسب نگه می داشت.
دیدم یک اسب چموش ، با قدرت عجیبی پاهایش را به زمین می کوبد، انگار زمین زیر سم هایش می لرزد !
علت را جویا شدم ، گفت نعل تازه برایش زدیم !وقتی نعل اسب تازه باشد و قالب پایش نباشد، آنقدر پاهایش را محکم به زمین می کوبد تا آرام بگیرد!
بی هوا بر سر زدم : صلی الله علیک یا اباعبدالله!!