🕊بسم رب الحسین(ع )🕊 🌷گفتگو با جناب آقای حسین دهقان زاده دوست و همسایه شهید عزیز 🕊🌷🕊🌷🕊 از سن 7سالگی با هم بودیم درس می خواندیم. خیلی مظلوم و مهربان بود، دردش را به کسی نمی گفت و به همه کمک می کرد. اگر بچه ها با هم دعوا می کردند می آمد و آنها را از هم جدا می کرد، هیچ وقت هم ندیدم با کسی دعوا کند. در سن 16،17 سالگی بود که با هم به جبهه رفتیم، در عملیات فتح المبین جواد زخمی شد و او برگشت و من او را در مرخصی دیدم. در عملیات بعدی جواد شرکت کرد و ما را بردند خدمت سربازی در زاهدان بعد از دوسال خدمت که برگشتم فهمیدم جواد شهید شده 😭 همه ی غم‌های دنیا روی دلم نشست،این اوج بدبختی و بیچارگی ما هست که جا ماندیم خیلی وقتها شده خجالت کشیدم داخل گلزار بروم😭 بعضی وقتها چیزهایی می بینیم که نمی‌توانیم کاری انجام دهیم وشرمنده شهدا می شویم😔 جواد عشق به امام خمینی (ره) داشت البته همه همینجور بودند. مهر امام در دل همه کسانی که خدا را می‌شناختند بود. وخبر رحلت امام خیلی او را ناراحت کرد. ما شرمنده شهداییم😔 اگر نگاهشان هم شامل حال ما نشود توقعی نداریم چون بعد از آنها نتوانستیم کاری انجام دهیم. 🕊🌷🕊🌷🕊 🕊اَللهُمَ الرْزُقْنا تَوْفیقَ الشَّهادَةِ في سَبِیلِکْ 🕊