46.49M حجم رسانه بالاست
از کلید مشاهده در ایتا استفاده کنید
🔹گزیده ای از مصاحبه منزل شهیدان نهویی 🌱حاج علی محمدی پور همیشه با دایی غلام بود، هر جا می رفتند با هم بودند. 🌷حاج علی ما را به یگان مخابرات معرفی کرد. ما کلا جدا از یگان بودیم و آموزش، بیسیم رو گذروندیم. (بیسیم رکن اول در عملیات بود، در هر عملیات هر دسته سه تا بیسیم چی داشت،ارتباط دسته با گروهان، دسته باتیم، هر دسته هم سه بیسیم داشت، اگر در عملیات بیسیم نباشد عملیات قفل و پیشرفتی ندارد.) 🌱عملیات کربلای5 بود حدود 10روز مرخصی داشتیم 3 روز مانده بود که دایی اومد و گفت فردا میخوایم بریم کرج برا خداحافظی از اقوام، گفتم چرا کرج؟ چی شده؟ 🌷گفت میخوام برا اخرین بار برم کرج خداحافظی کنم. و باید هم برم. من اصلا فکرشو نمی کردم که این آخرین خداحافظی او باشد. 🌱بعد از شهادت دایی متوجه شدم که دایی چرا اصرار داشت به کرج بره. سه روز کرج بودیم بعد هم رفتیم منطقه. 🌷جنگل خیلی بزرگ بود گفت این عملیات یه عملیات عجیب هست نمیدونم، من رفتنی ام؟ شما رفتنی هستید...؟ 🌱بعد گفت میخوام روضه حضرت رقیه رو بخونم، خوند و.... 😭 🌷بعد هم من مجروح شدم بیمارستان بستری شدم چند روز اول هر روز اقوام به من سر می زدند چند روز شد دیدم کسی نیومد... (خواهر زاده شهید) ادامه دارد.... 🌹اَللهُمَ الرْزُقْنا تَوْفیقَ الشَّهادَةَ سَبِیلِکْ بِحَقِّ الزَّهراء(س) مسابقه هفتگی شمیم عشق ↙️ ᪥°•࿐࿇🕊☘࿇࿐•°᪥ 💠@shamimeshgh1399 ᪥°•࿐࿇🕊☘࿇࿐•°᪥ کانال روایتگری↙️ ᪥°•࿐࿇🕊☘࿇࿐•°᪥ 💠@alizynolabedinpor ᪥°•࿐࿇☘🕊࿇࿐•°᪥