‌‌اخلاص 🌷 ‌ ‌ هادی گفت: یه شب تو همین نجف مشکل مالی پیدا کردم. خیلی به پول احتیاج داشتم. آخر شب مثل همیشه رفتم توی حرم و مشغول زیارت شدم. اصلاً هم حرفی در مورد پول با مولا امیرالمومنین ع نزدم. همین که به ضریح چسبیده بودم یه آقایی به سر شانه من زد و گفت:‌ آقا این پاکت مال شماست. برگشتم و دیدم یک آقای روحانی پشت سر من ایستاده. او را نمی شناختم. بعد هم بی اختیار پاکت را گرفتم. هادی مکثی کرد و ادامه داد: بعد از زیارت راهی منزل شدم. پاکت را باز کردم. باتعجب دیدم مقدار زیادی پول نقد داخل آن پاکت است. هادی دوباره به من نگاه کرد و گفت: حاج باقر، همه چیز دست خداست. من برای این مردم ضعیف، ولی با ایمان کار می کنم. خدا هم هر وقت احتیاج داشته باشم برام می ذاره تو پاکت و می فرسته! 🌷واقعاً توکل عجیبی داشت. او برای رضای خدا کار کرد. خدا هم جواب اعمال خالص او را به خوبی داد.🌷❣ ‌ ‌ شهید هادی ذوالفقاری 🆔️ @shamimfatemi4