🛑❓ در مورد حضرت قاسم علیه السلام چیز زیادی نمی‌دانیم و مطالب پراکنده بسیار است - ماجرای قاسم داماد چیست؟ 🔰 ✍دربارۀ تاریخ زندگانی حضرت قاسم علیه السلام، نکات چندانی در تاریخ نیامده است، چرا که در نوجوانی به شهادت رسیده‌اند و طی دوران کودکی و نوجوانی، اتفاق خاصی نیفتاده بود که در تاریخ ثبت شود. حضرت قاسم، فرزند امام حسن مجتبی علیهما السلام بود، از مادری به نام رَمله. مرحوم شیخ مفید، سه نفر از فرزندان امام حسن علیه السلام را نام برده که در کربلا به شهادت رسیده‌اند که عبارتند از: قاسم، ابوبکر و عبدالله. طبق مستندات تاریخی، معاویه لعنة الله علیه، زهری به همراه پول، برای جعده، دختر اشعث و همسر امام فرستاد و به او وعده ازدواج با یزید لعنت الله علیه را داد تا این زهر را به امام بخوراند و او نیز چنین کرد، اگر چه وعدۀ ازدواج عملی نشد و او بعدها با مردی از خاندان طلحه ازدواج کرد. هنگام شهادت پدر، از سن حضرت قاسم علیه السلام، فقط سه سال می‌گذشت؛ لذا ایشان تحت تکفل و تربیت عموی خود، حضرت امام حسین علیه السلام قرار گرفتند. عاشورا، ده سال پس از شهادت امام حسن و امامت امام حسین علیهما السلام رخ داد؛ پس ایشان در واقعۀ عاشورا، فقط 13 سال داشتند؛ اما نوجوانی بسیار زیبا، با اخلاق، بصیر و رشید بودند. ❌قصۀ دروغین «قاسم داماد» ماجرای ساختگی ازدواج حضرت قاسم علیه السلام با دختر امام حسین علیه السلام، آن هم در روز عاشورا، یکی از همان دروغ‌هایی است که از قرن دهم هجری به بعد در برخی از کتاب‌ها و آن هم بدون سند موثق درج شد و از آن پس نیز با تبلیغات گسترده نشر یافت. یکی از علل گسترش این شایعه و دروغ، روحیه مردم عوام می‌باشد که دوست دارند مسائل را حتی با زیاد و کم کردن، احساسی‌تر کنند و به قول معروف از آن یک فیلم هندی یا فیلم فارسی (اصطلاحی در فیلم‌سازی) بسازند؛ و در میان روابط احساسی، ازدواج یک مقولۀ فراگیر می‌باشد. حضرت قاسم علیه السلام، سیزده سال بیشتر نداشتند، پس به سنّ بلوغ هم نرسیده بودند - و امام حسین علیه السلام نیز دو دختر بزرگسال داشتند، یکی به نام سکینه که او را به عقد عبدالله بن الحسن درآورده بودند و دیگری فاطمه که همسر حسن مثنی بود - و مهم‌تر آن که روز عاشورا، فرصت مناسبی برای ازدواج نبود! شهید آیت الله مطهری: «… در همان گرماگرم روز عاشورا که می‌دانید مجال نماز خواندن هم نبود، امام نماز خوف خواند و با عجله هم خواند، حتی دو نفر از اصحاب آمدند و خودشان را سپر قرار دادند که امام بتواند این دو رکعت نماز خوف را بخواند… ولی گفته‌اند در همان وقت امام فرمود: حجله عروسی راه بیندازید، من می‌خواهم عروسی قاسم با یکی از دخترهایم را این جا، لااقل شبیه آن هم که شده ببینم‌! یکی از چیزهایی که از تعزیه خوان‌های ما هرگز جدا نمی‌شد عروسی قاسم نوکدخدا؛ یعنی نوداماد بود. در صورتی که این در هیچ کتابی از کتاب‌های تاریخی معتبر وجود ندارد» (حماسه حسینی، ج اول، ص ۲۷ ۲۸) 👇👇👇👇 🏴حضرت قاسم علیه السلام در شب عاشورا طبق مستندات تاریخی، سیدالشهداء علیه السلام، در شب عاشورا، ضمن آن که اعلام نمودند فردا روز نبرد است و همه شهادت خواهیم رسید، تکلیف را از دوش همراهان برداشتند و به آنان توصیه نمودند که هم خودتان بروید و هم هر کسی دست عده‌ای از زنان و کودکان را بگیرد و با خود ببرد ...، اما کسی نرفت و آن اعلام ایستادگی‌ها که شنیده و خوانده‌اید. در این میان، حضرت قاسم علیه السلام که احتمال می‌دادند به خاطر نوجوانی اجازه جنگ به او داده نشود، برخاست و پرسید: «عمو جان! آیا من نیز کشته خواهم شد؟» امام سریعاً به او پاسخ مثبت و بشارت ندادند، بلکه پرسیدند: «مرگ در نظر تو چگونه است؟»؛ چرا که چگونگی نگاه به مرگ، کشته شدن در راه خدا و رسیدن به لقاء الله، مبین چگونگی شناخت از توحید، معاد، اسلام و ولایت و درجۀ ایمان و تقوا می‌باشد. پاسخ کوتاه این نوجوان 13 ساله، بسیار علیمانه، حکیمانه، بصیرانه و عارفانه بود: «‌اَحْلی مِنَ العَسَل‌ - از عسل شیرین‌تر». عزیمت به میدان پس از شهادتِ بسیاری از خاندان و یاران، حضرت قاسم علیه السلام، از عموی خود اجازۀ عزیمت به میدان نمود. سیدالشهداء علیه السلام نگاهی به قامت او انداخت و وی را در آغوش کشید و آنگاه اجازه فرمود. حضرت قاسم علیه السلام، سوار بر اسب شد و با رجزهایی بسیار آگاهی بخش در معرفی خود و عمو؛ به سوی دشمن تاخت. حُمَید بن مسلم (از لشکریان سعد لعنت الله علیه) روایت کرده که گفت: «نوجوانی چون پاره ماه به سمت ما آمد و شمشیری در دست و پیراهن و ردایی بر تن و کفش به پا داشت، خواست با شمشیر بر دشمن حمله بَرَد که بند یکی از کفش‌هایش پاره شد و فراموش نمی‌کنم که بند کفش چپ او بود، این نوجوان درنگی کرد تا بند کفش خود را ببندد که عمر بن سعد بن نُفیل ازدْی گفت: به خدا سوگند! بر او حمله‌ور خواهم شد، حُمید بن