قرض می‌خواست. برای سفر اربعین. فیش واریز را که فرستادم، زیرش نوشتم: دعاش رو در حق شهید رئیسی کن... صبح به پونه گفتم: "هر چیزی که کمترین ربطی به رئیسی داشته باشه، گره از کار مردم باز می‌کنه" این حرفی که به پونه زدم را خودم می‌فهمم که این روزها دنبال کارهای اعزامِ زائرانِ چهارمحالی‌ام و مشغول راه انداختنِ کارِ اربعینی‌های بی‌پول! و می‌بینم که رئیسی آن بالا ایستاده و نمی‌گذارد گرهی به کار بماند. اینها را دارم در حرم امام رضا جان می‌نویسم و امام را شاهد می‌گیرم بر اینکه: این مَردِ پُر برکت حتی بعد از شهادتش هم مشغول به گره‌گشایی از کار مردم است و من در این ادعا صادقم... آه! این حفره‌ای که بعد از رفتنِ رئیسی در قلبم ایجاد شده، هر روز دارد عمیق‌تر می‌شود... رحمت به روح بلندت مرد... .