مِهر ماه و شروع سال تحصیلی هر سال، هر سال، برای من یادآورِ مِهرماهیه که منِ هجده ساله با یک چمدون لباس و یک ملافه و پتو و یک جفت دمپایی و مقادیری قابلمه و لوازم آشپزی همجوارِ امام رضا جان شدم و رسما شدم دانشجوی مشهد! کلاسها از ۲۵ شهریور شروع شده بود و من با افتخار ۱۳ مهر رفتم دانشگاه😂 خیلی دیر رفته بودم و به تبع وقتی من رسیدم تقریبا بچه‌ها همدیگرو پیدا کرده بودن، هم‌اتاقی‌های خوابگاهشون رو معلوم کرده بودن، اینکه تو کلاسا کجا بشینن، با کی برن خوابگاه با کی بیان دانشکده همه چی تنظیم شده بود... ولی خب من تنظیمات همه رو دستکاری کردم و خیلی زود معادلات خوابگاه و دانشگاه رو به هم ریختم و بعد از مدتی این من بودم که تعیین می‌کردم کی و کِی و کجا بره و بیاد. و پس از اون ۱۳ مهری که من وارد خوابگاه شدم، دیگه دانشگاه در ید قدرت مهدوی بود.😂 شاخِ حقیقی بودم اون زمان که شاخ مجازی مد نبود.🤣 من بهترین رفیق‌های زندگیم رو تو دانشگاه پیدا کردم، دوست و رفیق‌هایی که از سال اول کارشناسی با هم آشنا شدیم و هنوز که هنوزه دوستی‌مون پایداره و با هم ارتباط نزدیک و عمیق داریم، به شهرهای همدیگه سفر می‌کنیم، به خونه‌های همدیگه می‌ریم و تو فضای مجازی با هم در ارتباطیم. با اینکه با آدمهای زیادی در ارتباطم و تعداد دوستان زیادی دارم اما تنها گروهِ دوستانه‌ای که دارم هم‌دانشکده‌ای‌هام هستن، تنها کسانی که به حریم خصوصی من راه دارن، تنها کسانی که اشکهام رو باهاشون به اشتراک می‌ذارم، تنها کسانی‌ که با خبر از احوال من هستن، تنها کسانی که بهشون اعتماد کامل دارم و بدون ترس از قضاوت و ترس از طرد شدن احساسات و دغدغه‌هامو تو جمعشون می‌گم، تنها کسانی که وقتی کنارشونم چه بخندم و چه اشک بریزم در هر صورت حالم خیلی واقعی خوبه... و کسی تا طعمِ رفیقِ خوب رو نچشیده باشه نمی‌تونه بفهمه من دارم از چی حرف می‌زنم... من خیلی وقتها شده که غر زدم و گفتم دانشگاها و درسهای ما کاربردی نیست، دانشگاه رفتنای ما اونطور که باید ثمری نداره یا حتی برخی اساتید ما اونجور که باید سواد ندارن.... اما همیشه گفتم اگه ثمر دانشگاه رفتن فقط و فقط پیدا کردن یه همچین رفیقایی باشه، می‌ارزه، حتی به هزینه کردنِ جوونی می‌ارزه! که همه‌ی ماجرا، رفیقِ خوبه... هم‌کلاسی‌های قشنگم! آغاز مِهر و سالروز شکل‌گیریِ مِهرِ بینمون مبارک رفیق‌ترینهام💚 .