من سحرمتولدیکی از شهرهاهستم و امسال وارد ۲۸سالگی میشم….. جملات و کلماتش بقدری شرم اور بود که حتی نمیتونم بیان کنم)با لکنت گفتم:پیام..مگه من چیکارت کردم،؟با صدای بلند غرید:مگه میتونستی کاری بکنی؟؟همه ی دخترا التماس میکنند یه لحظه با من باشند اونوقت تو پیشنهادمنو رد کردی؟غلط کردی..گفتم:تورو خدا ولم کن باشه قبول میکنم…پیام قهقهه ایی زد و گفت:نفهمیدی چی گفتم؟؟؟؟؟میگم اون پیشنهاد نقشه بود تا بهت برسم و حقتو بزارم کف دستت…گفتم:آخه چرا؟من که گناهی مرتکب نشدم.گفت:نشدی!!؟همین که همراه ما ومردم نبودی و از این رژیم طرفداری کردی باید بلایی سرت بیارم که تا دنیا دنیاست بدونید که ما میتونیم.چشمهام از حدقه زد بیرون..پیام چی میگفت؟؟یعنی در این حد مغزش شستشو داده شده بود..اون فکر میکرد خون منو و امثال من براش حلاله؟؟پیام گفت:وقتی میگم این شال لعنتی رو سر نکن نباید میکردی..میتونم همین الان بکشمت ،درست مثل اون مرتیکه ی بسیجی مثل مجسمه خشکم زده بود و توی خودم جمع شده بودم و باور نمیکردم که پیام قاتل باشه ‌‌و کسی رو کشته باشه…… ادامه در پارت بعدی 👇 ‎‎‌‌‎‎@shayad_etefagh ┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈