ز گریه شام و سحر،دیده چند تر ماند؟ دعا کنید که نی شام و نـی سحر ماند به غارت چمنت بر بهار منت‌هاست که گل به دست تو از شاخ تازه‌تر ماند دو زلف یار به هم آن‌قدر نمی‌ماند که روز ما و شب ما به یکدگر ماند نهاده‌ام به جگر داغ عشق و می‌ترسم جگر نماند و این داغ بر جگر ماند کنید داخل اجزای نوشداروی ما هر آن گیاه که برگش به نیشتر ماند برای عزت مکتوب او به دست آرید فرشته‌ای که به مرغان نامه‌بر ماند زبس فتاده به هر گوشه پـاره‌های دلم فضای دهر به دکـّان شیشـه‌گر ماند زشهد خامه‌ی چو لب کنم شیرین دو هفته در دهنم طعم نیشکر ماند... کانال اشعار مولانا حافظ سعدی👇 @shear_farsi