شيعه ي بي اشك شمع مرده است
كز غم بي آتشي افسرده است
نسبتي باهم دارند آب و گل
اشك مي شويد غبار از چشم دل
اشك اي عجز اي ثبوت بندگي
چشمه ي جوشان آب زندگي
اشك اي تسبيح احمد در حرا
غرق در خون كن تماشاي مرا
اشك اي سر تسلاي علي
اي سكوت آلوده فرياد جلي
اشك اي آيينه ي بي تار و پود
همدم زهرا به شبهاي كبود
اشك اي آرام جان بي قرار
در ركاب ناقه ي زينب ببار
خواب مي ديدم كه در بيداري ام
در مسير كارواني جاري ام
كارواني بي سر و بي سرپرست
غل به گردن خشك لب تاول به دست
كاروان از بس كه آتش ديده بود
اشك در چشمانشان خشكيده بود...❤️🩹
#ماه_رمضان