یک شب که در خانه محمودرضا مهمانشان بودم. قبلا خواب شهید همت را دیده بودم و از او خواسته بودم برای شهادتم دعا کند،شهید همت گفت دست ما نیست!.این حرف شهید همت توی ذهنم بود تا اینکه خواب را برای محمودرضا تعریف کردم. گفت: «راست گفته خب. دست او نیست!» بعد گفت: «من خودم به این رسیدهام و با اطمینان و یقین میگویم؛ هرکس شهید شده، خواسته که شهید بشود. شهادت شهید فقط دست خودش است.»
آن اوایل، یکبار که از معرکه برگشته بود، وسط حرفهایش خیلی محکم گفت: «جان فشانی اصلاً کار آسانی نیست» بعد تعریف کرد که آنجا در نقطهای باید فاصلهای چند متری را در تیررس تکفیریها میدوید و توی همین چند متر، دخترش آمده جلوی چشمش.
توی این دو سال خیلی روی خودش کار کرده بود. آخرین بار که میرفت به یکی از دوستانش گفته بود: این دفعه از کوثر دل بریدم.
"شهید مدافع حرم محمودرضا بیضایی"
#با_شهدا_گم_نمی_شویم
🌷🌷