📚مادری از جنس گل شخصی به نام می گوید : شبی بعد از اینکه از خدمت علیه السلام مرخص شدم ، به سمت منزلی که در مدینه گرفته بودم رفتم . نیز همراه من بود . گفتگویی میان من و او واقع شد . با عصبانیت با او صحبت کردم . فردا که شد بعد از نماز صبح خدمت حضرت رسیدم . بدون هیچ ذهنیت قبلی ، امام صادق علیه‌السلام فرمود : ای مهزم ! چرا دیشب در سخن گفتن با مادرت خالده درشتی کردی ؟! مگر نمی دانی شکم او منزلی بود که در آن مسکن داشتی و دامنش گهواره ای بود که همیشه در آنجا بودی ؟! و پستانش ظرفی بود که از آن میخوردی ؟! عرض کردم : بله . فرمود : پس دیگر با او درشتی نکن . 📚منبع : بصائر الدرجات ، ج ۱ ، ص ۲۴۳ ➥ @sheikh_kafi | شیخ احمد ڪـافی