ساعت ده شب خانم قربانی تماس می‌گیرد، در حالی که گوشی در دستم است به خانمم می‌گویم بالاخره زنگ زدند خبر بدهند که حرکت چه ساعتی‌ست... -سلام، حاج آقا ببخشید ما برای اردو بلندگو شارژی نداریم، شما سراغ دارید؟ +سلام علیکم، ممنون نه ندارم و این ساعت هم کمی دیر شده😊 - ممنونم، پس از چند جای دیگر هم سوال میکنم! خداحافظ! و خداحافظی میکند و... و خداحافظی میکند😅 و من همچنان نمیدانم حرکت چه ساعتی خواهد بود چند دقیقه بعد تلفن دوباره زنگ میخورد خانم قربانی می‌گوید بلندگو پیدا شد لطفاً صبح شما تحویل بگیرید ✋ می‌آید خداحافظی کند که میگویم خانم قربانی ساعت حرکت چنده؟😅 آهان بله حاج آقا ساعت ۷:۳۰ تشریف بیارید البته من خودم نمی‌تونم بیام اردو ... ساعت ۷ صبح از خانه می‌زنم بیرون و بلندگو را تحویل می‌گیرم می‌آیم خانه و بعد از خداحافظی از خانواده با حسنا می‌رویم سمت مدرسه... و بعد حرکت می‌کنم به سمت محل حرکت🚌 راننده اتوبوس را می‌بینم و یادم می‌آید قبلا در مسیر ابرکوه دیده بودمش! و این اتوبوس به نظر به درد همان مسیر یزد-ابرکوه می‌خورد 😅 البته ان شالله ما را می‌رساند به سرمنزل مقصود... حدود ساعت ۹ حرکت میکنیم بلندگو را میدهم به راوی، هر چه تلاش میکند به نتیجه‌ای نمی‌رسد و سرآخر می‌گوید حاج آقا خودت ببین چشه! بله، متاسفانه باتری بلندگو خراب است و فقط در حالت متصل به برق کار می‌کند و اتوبوس نه پریز برق دارد نه بلندگوهای خود اتوبوس به میکروفون متصل می‌شود😊 به راوی می‌گویم اینقدر از پیامبر و تلاش هایشان دم زدیم حالا مثل غدیرِ خم شما روایت کن و من از وسط اتوبوس دوباره برای آخر اتوبوسی ها تکرار میکنم... 💠 دین و احکام رو با زبون طنز از «شیخِ شوخ » یاد بگیر✋ 👉👉 @Sheikh_Shookh