♦️ زمزمه♦️
حضرت رقیه(سلام الله علیها)
1-می بینی اما حالا ...
دیگه دارم میفتم از پا
تمومه کار من ای بابا
ببین شدم شبیه زهرا
2-سِنّی ندارم اما ...
ببین سپیده گیسوی من
کبوده دست و بازوی من
لگد زدن به پهلوی من
3-توی خرابه امشب ...
هلال غم دمیده بابا
سرتو کی بریده بابا
موهاتو کی کشیده بابا
4-کرب و بلا تا اینجا ...
باید هزاردفعه میمُردم
بابا تا اسمتو میبُردم
از این و اون کتک میخوردم
5-وای من از شهر شام ...
لباس پارمو میدیدن
به حال و روز من خندیدن
عروسک منو دزدیدن
6-خواب میبینم هر شب من ...
تو مجلس یزیدم بابا
چه حرفایی شنیدم بابا
دیگه نگم چی دیدم بابا
7-حرفا زیاده اما ...
یکیشو من بگم شرمنده
اونی که دستمو میبنده
منو میزد برای خنده
8-اون شبی که زجر اومد ...
تو گوش من هنوز حرفاشه
رو صورتم جای دستاشه
به چادرم جای پاهاشه
#شعر_و_سبک_مداحی
#آموزش_مداحی
#مرثیه
#زمزمه
#حضرت_رقیه_سلام_الله_علیها
#می_بینی_اما_حالا