خویش را گم کردهام بعد از تو در آوار خویش
رحم کن! میترسم از تنهایی بسیار خویش
شمع جانم را مسوزان بیش ازین دیگر مگو
اشک میریزد برای گرمی بازار خویش
بس که من سرگرم رؤیای تو بودم بارها
دیدهام خواب تو را با دیده بیدار خویش
چهرهای دارم که پنهان در نقابی کهنه است
خیره در آئینهام با حسرت دیدار خویش
باشد ای خورشید پنهان! در حجاب خویش باش
باز هم خو میکنم با سایه دیوار خویش
#شعر #حسین_دهلوی
📜
@sheraneh_eitaa